فاطمه میریطایفهفرد، نویسنده و پژوهشگر حوزوی در یادداشتی با عنوان «حضرت معصومه(س)؛ بانویی که معادلات غرب را زیر سوال میبرد» نوشت:
استاد مگر فقط درس می دهد؟!
این جمله را استاد سر کلاس گفت و شروع کرد:
بگذارید برایتان داستانی بگویم سالها پیش بود عدهای از بانوان نویسنده و دانشمند معروف جهان، در قالب یک گروه علمی، برای شرکت در یک همایش وارد ایران شدند.
در آخرین روز از سفر، از ما خواستند به پیشنهاد خودمان آنها را جایی دیدنی ببریم. همه فکرم درگیر این ماجرا بود که کجا را نشانشان دهم که خودشان بهترش را نداشته باشند.
بهترین گزینه
بعد از کلی مشورت یکی از دوستانم حرم حضرت معصومه علیها السلام را پیشنهاد داد که بهترین گزینه بود.
آنها برای اولین بار به شهر مقدس قم و به حرم حضرت معصومه(س) آمدند.
در حالات آنها شگفتی عجیبی موج میزد. این شگفتی برای خودم دوچندان بود.
برایم تعریف کردند که در کل اروپا که ادعای آزادی و ادعای برابری جنسی زن و مرد را دارد.
هیچ جایی به نام یک خانم به این عظمت و شکوه وجود ندارد. از سمت دیگر در اروپا سعی می شود اسلام را دین خشونت و نابرابری حقوق زن و مرد نشان دهند.
حقیقتی که تمام معادلات را زیر سؤال می برد
حالا آنها با حقیقتی روبرو شدند که تمام معادلات آنها را زیر سوال میبرد.
این همه شگفتی برای دیدن تنها یک بُعد از وجود مقدس بانو معصومه سلام الله علیها بود. هنوز از شأن علمی و مقام معنوی ایشان هیچ نمیدانستند.
این را استادم تعریف می کرد و با این داستان من که از پس از سالها زندگی در شهر مقدس قم و احترام و زیارت این بانو، حالا به جوشش درونی رسیدم.
جوششی که این سوال را برایم ایجاد میکرد. چرا بسیاری از عالمان و شاهدان و دانشمندان و پادشاهان به درگاه و آستانه این بانوی مقدس میآمدند؟
از ایشان چه چیز طلب میکردند؟ طلب فیض و مقام و پول و معرفت و هرچی که خود در ذهن خود می پنداشتند.
من فقط در پی زیارت مختصر و سلامی و علیکی بیشتر نبودم.
این گروه علمی، مقام علمی حضرت معصومه سلام الله علیها را نمی دانستند چنین متعجب شدند!
اگر میدانستند که امام معصوم شیعیان احکام را از زبان ایشان به مردم میرسانند چه میکردند!؟
عالمه بودند و اهل عمل. بانویی که همکُفو ایشان برای ازدواج وجود نداشته. بانویی که امام زمان خود را شناخته بود و به دنبال ولیّ خود امام رضا علیه السلام، خود را به قم رسانیده بود.
حالا من که قدم در حرم میگذارم. جور دیگری به دور و برم نگاه میکنم. چه بسیار عالمانی که گریه کردند به این درگاه و چه بسیار بزرگانی که به این آستانه توسل جستند.
منِ واقعی میشوم با قدرتی عجیب
درست است که من نمیتوانم به مقام شامخ ایشان برسم. درست است که خیلی کار دارم برای انجام، اما در صحن پر نور و سرور این بانو، منِ واقعی میشوم با قدرتی عجیب.
من میتوانم به تمام خواستههای به حق خود برسم. پس باید تلاش و توکل کنم.
وقت شمارش نداشتههایم نیست. حالا وقت پیدا کردن بهانهای برای کار نکردن نیست.
باید گوشهای از ضریح را بگیرم و بخواهم و بخوانم: ای بانوی نور و آینه!
ای بهترین خواهر! ای بهترین دختر! برایم دعا کن. حالا که من را به سوی خود کشاندهای و سکنی دادی.
به من بیاموز خوب بودن و خوب ماندن را. در راه کمک و همراهی به دین خدایا دستم را بگیر؛ همانگونه که در طول تاریخ دستان بسیاری را می گیری.
مشاهده محتوای اخلاقی در ندای تهذیب