حجت الاسلام کاظم علیمحمدی، معاون تهذیب و تربیت آذربایجان شرقی در یادداشتی آورده است: انسان موجودی دو ساحتی و مرکّب از جسم و روح است. بدن انسان نیازهایی دارد که از آنها به نیازهای مادی و فیزیولوژیکی تعبیر میشود. مثل نیاز به غذا، آب، اکسیژن، مسکن، خواب، ازدواج، صیانت نفس و… که اگر این نیازها برآورده نشوند یا با تاخیر زیاد برآورده شوند، جسم انسان آسیب دیده و ضعیف و بیمار میشود. همچنان که اگر از چیزهایی که برایش مضر و زیانبخش هستند (مثل دخانیات، مواد مخدر، مشروبات الکلی، فستفودها و …) پرهیز نشود، جسم لطمه میبیند.
روح و جان آدمی نیز مانند جسم، نیازهایی دارد که باید برای رفع آن نیازها کوشید و آفاتی دارد که باید از آنها اجتناب کرد. مانند: نیاز به امنیت و آرامش روانی، معنویت و عبادت، عشق و محبت، استقلال، خودشکوفایی.
بر اساس آموزههای دینی و فلسفه اسلامی، اولا: حقیقت و ماهیت اصلی انسان، روح و روان اوست و بدن مَرکب و ابزار روح میباشد. مرحوم آیتالله محیالدین حائری شیرازی در یکی از سخنرانیهایشان تعبیر ملیحی در این رابطه داشتند و میفرمودند: «اونی که مقابل آینه میبینی خَرته نه خودت!» یعنی جسم، مَرکب روح است.
ثانیا: روح موجودی جاودانه و فناناپذیر است برخلاف جسم و کالبد مادی انسان. چه این که بدن از خاک و گِل خلق شده و روح منسوب به خود خداست. چنانکه در سوره مبارکه صاد میخوانیم: «إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ، فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِین.» (آیات ۷۱ و ۷۲)
بنابراین، عمر کوتاه حیات مادی و زندگی این جهانی بدن در مقابل حیات اخروی و جاودانه و بینهایت روح آدمی، هرگز قابل مقایسه نیست و عقل سلیم حکم میکند که سرمایههای وجودی و توان اصلی انسان صرف تقویت روح و جان آدمی شود نه جسم فانی. اما متاسفانه اغلب ما انسانها تمام یا بیشتر انرژی و سرمایه وجودی خود را صرف آسایش تن و دنیای مادی خود میکنیم و از نیازهای روحی و روانی غافل میشویم. به بیان دیگر به جای اینکه بدن را خرج روح کنیم، روح را خرج بدن میکنیم!
استاد شهید مطهری (ره) چه زیبا این حقیقت را از زبان مولوی نقل میکند: «یکی از آن تفسیرها و تمثیلهای بسیار عالی که انصافاً شاهکار است، تمثیلی است که مولوی بیان کرده است. در این زمینه که انسان خود عالی خودش را با خود دانیاش اشتباه میکند یا بگویید جنبه روحی و معنوی خودش را که خود واقعی است با جنبه نفس و تن اشتباه میکند، یعنی خودش را این خیال میکند. مَثَل این جور میآورد: فرض کنید شخصی زمینی دارد. شروع میکند آن زمین را ساختن؛ مصالح میبرد، آجر میبرد، گچ و سیمان و خاک میبرد، چوب و آهن میبرد و یک خانه بسیار مجلّل در آن زمین میسازد. فردا میخواهد برود به خانه خودش. وقتی میخواهد اسباب کشی کند، میرود آنجا؛ یک وقت متوجّه میشود که خانه را روی زمین همسایه ساخته، اشتباه کرده، آن زمینی که مال او بوده آن است، این زمین مال دیگری است و او هر چه ساخته در زمین بیگانه ساخته است. طبق قانون هم حق ندارد از همسایه چیزی بگیرد، چون همسایه میگوید من که نگفتم بساز، خودت آمدی ساختی، بیا همه را بردار ببر و اگر بخواهد خانه را خراب کند باید پول دیگری خرج کند؛ مجبور است رها کند و برود. مولوی در بیان کردن این لطائف روحی عجیب است؛ میگوید:
در زمین دیگران خانه مکن کار خود کن کار بیگانه مکن
کیست بیگانه؟ تن خاکیّ تو کز برای اوست غمناکیّ تو
میگوید یک عمر داری برای تن و برای نفس کار میکنی و خیال میکنی برای خودت داری کار میکنی.
تا تو تن را چرب و شیرین میدهی گوهر جان را نیابی فربهی
گر میان مشک تن را جا شود وقت مردن گند آن پیدا شود
مشک را بر تن مزن بر جان بمال مشک چه بود؟ نام پاک ذو الجلال»
(مجموعه آثار شهید مطهری، ج۳، ص ۵۵۲ و ۵۵۳)
ثالثا: همچنانکه جنس چیزهایی که جسم انسان را قوی یا بیمار میکند، نوعا از جنس امور مادی است (مثل تغذیه سالم، آب و هوای سالم، ورزش و تحرک بدنی، خواب به موقع، استراحت کافی و… یا سوانح و حوادث، غذا و هوای ناسالم، سمومات، مواد مخدر، مشروبات الکلی، خواب نامنظم یا کم و…)، جنس چیزهایی که روح و جان انسان را قوی یا بیمار میکند نیز از جنس خودش است. به بیان دیگر، امور مادی و جسمانی به ندرت میتواند جنبه روحانی انسان را تقویت کند و برای تقویت بعد روانی و روحانی انسان، باید به سراغ امور روحانی و غیرمادی رفت. اما این امور روحانی چه چیزهایی هستند و چگونه و تحت چه شرایطی موجب تقویت روح میشوند؟ پاسخ روشن است؛ پروردگار عالمیان که خالق هستی و انسان است و از روح خود بر کالبد او دمیده است، بهتر از هر کسی نسبت به کاستیها و نیازهای روحی و روانی او آگاه است و برای رفع این کاستیها و نیازها، انبیا و اولیا علیهم السلام را همراه با شرایع و کتابهای آسمانی فرستاد تا مسیر درست رفع این نیازها و رشد و کمال روحی و معنوی را به انسان نشان دهند. مجموعه آنچه که به عنوان آموزههای دینی از آنها یاد میشود (عبادات، واجبات و مستحبات، فضایل و مکارم اخلاقی) اموری هستند که با التزام عملی به آنها روح و جان آدمی قوی شده و به کمال میرسد و برعکس، گناهان و رذایل اخلاقی روح و جان انسان را بیمار و ضعیف نموده و به سوی هلاکت و شقاوت میکشانند.
بنابراین تنها راه صحیح تقویت روح و روان و جان و دل انسان در دینداری و پایبندی و التزام عملی به آموزههای دینی است و هر راهی به جز این مسیر، انحراف و بیراهه است و انسان را به سر منزل مقصود نمیرساند.