• امروز : پنجشنبه, ۴ دی , ۱۴۰۴
  • برابر با : Thursday - 25 December - 2025
5

کتاب تربیت آرمانی توحیدی – فصل دوم ، بخش اول

  • کد خبر : 8437
  • 09 مهر 1404 - 13:09
کتاب تربیت آرمانی توحیدی – فصل دوم ، بخش اول
فصل دوم ، بخش اول کتاب تربیت آرمانی توحیدی - نظریه بنیادین فراساحتی و راهبرد آرمانگرای ایمانی و ولایی در تربیت اسلامی . نوشته حجت الاسلام و المسلمین عالم زاده نوری

فصل دوم:

ارزش‌های آرمانی

تا همین جا بحث راهبرد فراساحتی تربیت اسلامی به سامان رسیده و تصویر روشنی از زیرساخت مستحکم تربیتی پدید آمده است؛ اما به جهت اهمیت موضوع، در یک جمع‌بندی گویاتر و با بیانی متفاوت بحث را مرور می‌کنیم.

گفته شد انسان والا و بزرگ کسی است که آرمان بزرگ داشته باشد و بزرگ‌ترین آرمان، آرمان خدای متعال یعنی گسترش توحید در سراسر هستی است. اگر این آرمان الهی در جان کسی جا گرفته و اهتمام جدّی بر پی‌گیری آن داشته باشد باید سه عنصر را به موازات هم دنبال کند. در نگاه اسلامی از میان انبوه اهداف تربیتی، این سه عنصر مهم‌ترین ارزش‌ها و مطلوبیت‌های انسانی است:

⚫ توحید و ایمان (ایمان توحیدی یا ایمان به توحید)؛[۱]

⚫ عمل، مجاهدت و قیام (شامل مبارزه با نفس و مبارزه برای اقامۀ دین، جهاد اکبر و جهاد اصغر یعنی تلاش برای خودسازی، جامعه‌سازی و تمدن‌سازی که نیازمند بعثت درونی و بعثت بیرونی است)؛

⚫ ولایت، حرکت کاروانی و قیام جمعی که منقسم به ولایت طولی و عرضی است؛ یعنی تبعیت و نصرت امام و اخوت ایمانی امّت.

اینها اصلی‌ترین و بنیادی‌ترین اهداف تربیتی و بزرگ‌ترین فضایل انسانی است که شخصیت انسان مؤمن باید بدان آراسته باشد. این ویژگی‌ها بیش از هر کمال دیگری ارزش دارد و باید برای ایجاد، حفظ و تقویت آن تلاش شود. در صورت وجود این عناصر، ما بقی کمالات و مطلوبیت‌ها در جای خود قرار دارند و ارزشمند دانسته می‌شوند و در غیر این صورت یعنی اگر این ویژگی‌ها موجود نباشد سایر صفات کمالی، ابتر و ناقص‌اند. به بیان دیگر همۀ ویژگی‌های کمالی تحت پوشش این امور تعریف می‌شوند و باید مصداقی از آن باشند و هرقدر اینها را تأمین یا تقویت کنند مطلوبیت دارند؛ بنابراین در ارزیابی درجات ارزش اشخاص یا نهادها پیش از سایر اوصاف، باید به اینها پرداخت و مفتون انبوه کمالات دیگر نشد. مهم‌ترین راهبرد تربیت دینی هم پدید آوردن این کمالات است.[۲]

توجه داریم که این سه عنصر «ایمان»، «مجاهدت» و «قیام جمعی» ارتباط طولی و اشتدادی دارند و نباید هم‌عرض و هم‌ردیف تصویر شوند؛ ریسمان اتّصال این سه عنصر، همان آرمان الهی یا پروژۀ عملیاتی خدا روی زمین است که از ابتدا با ایمان به خدا در دل‌های مؤمنان قرار می‌گیرد. سپس همین آرمان و ایمان او را به مجاهدت و قیام برمی‌انگیزد و حرکت اجتماعی (شبکۀ ولایت و اخوت) را سامان می‌دهد؛ البته مجاهدت و قیام به وظیفۀ اجتماعی و اتصال به شبکۀ ولایی در ارتقای ایمان اثر دارد.

۱- توحید و ایمان

اصلی‌ترین ارزش در فرهنگ اسلامی ایمان است و همۀ فضایل دیگر، «شُعَب ایمان» است؛[۳] یعنی در پرتو ایمان به غیب و باور به خدا ارزشمند است. اخلاق نیز یک خط موازی با ایمان و یک راه جداگانه از تقوا و بندگی نیست؛ امتداد ایمان و رسم توحید و بندگی است و قاعدۀ موحّد زیستن و ایمان ورزیدن.

انسان مؤمن، آرمان اجتماعی را آرمان الهی می‌داند و در مجاهدت خود به دنبال تحقق بخشیدن به خواست خدا و مقدم داشتن ارادۀ پروردگار است. حرکت اجتماعی مؤمنانه، حرکت خالصانۀ توحیدی است و جز به قصد تأمین رضای خدا صورت نمی‌گیرد. مؤمن مجاهد از آنجا که مردمان را عیال الله و محبوب خدا می‌داند برای پی‌گیری خواست خدا در جامعه تلاش می‌کند و در اصلاحات اجتماعی مشارکت می‌ورزد. جهاد اجتماعی مؤمنان تنها مبارزه برای احقاق حق محرومان و رهایی از سلطۀ ستمگران نیست؛ بلکه حضور خدای متعال در آن موج می‌زند و پیش از آنکه ارتباط با مردم باشد ارتباط با خداست. آرمان اجتماعی مؤمنان آرمان چگوارایی[۴] و مارکسیستی نیست؛ آرمانی کاملاً برآمده از اندیشۀ الهی و توحیدی است و ریشه در روح توحید پروردگار و نفی عبودیت طاغوت‌ها دارد.

همچنین باور به حضور یگانۀ خدا در هستی موجب می‌شود انسان مؤمن در تنگنای محاسبات مادی و بن‌بست معادلات دنیوی گرفتار نماند و همواره در مشکلات به قدرت برتر پروردگار امید و اتکا داشته باشد. اگر اعتقاد به امدادها و تأییدات الهی نباشد انسان در میانۀ مشکلات، به‌سرعت احساس درماندگی و ناتوانی می‌کند؛ اما باور به وعده‌های خدا مؤمنان را استحکام و صلابت می‌بخشد و آنان را در پی‌گیری مسیر پرفراز و نشیب رسیدن به اهداف الهی مصمم‌تر می‌سازد.

همچنین انسان مؤمن ضمن این‌که پرشورترین تلاش و مجاهدت را برای رسیدن به مقاصد الهی دارد برای خود اعتبار و استقلالی قایل نیست و کامیابی‌ها و موفقیت‌های خود را همواره و یک‌پارچه به قدرت قاهرۀ الهی و لطف بی‌دریغ او نسبت می‌دهد «فَلَم تَقتُلُوهُم وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُم وَ ما رَمَیتَ إِذ رَمَیتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی‏».[۵] «لَیسَ عَلَیکَ هُداهُم وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهدی مَن یَشاءُ».[۶] «وَ أَلَّفَ بَینَ قُلُوبِهِم لَو أَنفَقتَ ما فِی الأَرضِ جَمیعا ما أَلَّفتَ بَینَ قُلُوبِهِم وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَینَهُم إِنَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ».[۷] «وَ لَو لا فَضلُ اللَّهِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُهُ ما زَکی‏ مِنکُم مِن أَحَدٍ أَبَدا وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَن یَشاءُ».[۸] «إِنَّکَ لا تَهدی مَن أَحبَبتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهدی مَن یَشاء».[۹]

***

ایمان به خدا و باور به غیب هستی، بن‌مایۀ همۀ فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی است و مجاهدت‌های پرشور اجتماعی اگر خالصانه و مؤمنانه یعنی مسبوق به باور ایمانی و مصبوغ به صبغۀ الهی نباشد بی‌ارزش و میان‌تهی است.[۱۰] برعکس، همین رفتارهای عادی و روزمره وقتی از سر ایمان و اخلاص صادر شود، به برترین عبادات تبدیل می‌شود؛ مثلاً بهترین وسیلۀ تقرب طلبه یا دانشجو به خدای متعال، درس‌خواندن و علم‌آموزی است. ساعاتی که دانشجو یا طلبه در کلاس درس در محضر استاد به سر می‌برد یا در تلاش برای مطالعه و مباحثه و حل مسائل علمی است در حال ادای عبادت تقرب‌آفرین معنوی است و بر بال فرشتگان قرار گرفته یعنی با ملکوت عالم مرتبط شده است. پیامبر اکرم۶ وقتی در مسجد با دو گروه نمازگزاران و معرفت‌جویان مواجه شدند به حلقۀ معرفت‌جویان ملحق شدند و با این رفتار خود به این موضوع توجه دادند که علم‌آموزی هم مانند سجده و رکوع بلکه برتر از سجده و رکوع می‌تواند مایۀ قرب به خدا شود و ارزش معنوی انسان را بالا آورد. از امام باقر۷ نقل شده است: «عَالِمٌ یُنتَفَعُ بِعِلمِهِ أَفضَلُ مِن سَبعِینَ أَلفَ عَابِدٍ؛[۱۱] عالمی که از علم او سود برند از هفتاد هزار عابد برتر است».

۱-۱) مؤمن موحّد و حاکمیت توحید

یک پرسش مهم در این بحث، رابطۀ «معنویت و توحید فردی» با «آرمان توحید اجتماعی» است. بی‌شک تحقق توحید در جان انسان و پدید آمدن انسان مؤمن موحّد مایۀ تقرّب او به خداست؛ اما این تقرّب فردی با پی‌گیری آرمان اجتماعی و تاریخی و تحقق توحید در ساختارها و جوامع انسانی چه نستبی دارد؟ این موضوع را با چند بیان می‌توان توضیح داد:

یکم: تقرب به خدا به معنای نزدیک شدن به صفات اوست؛ کسی که ویژگی‌ها و صفات خدا را بیشتر داشته باشد به او نزدیک‌تر است و از جمله ویژگی‌های خدای متعال همان خواستۀ نهایی و آرمان اوست. بندۀ مقرب به خدا همان را می‌خواهد که خدا می‌خواهد و همان را دنبال می‌کند که خدا اراده کرده است؛ بنابراین هرچه خدایی‌تر شود خواسته‌های خدا را بیشتر می‌خواهد و به دنبال خواسته‌های بزرگ‌تر خدا می‌رود. اگر خدای متعال آینده‌ای روشن را برای بشر در زمین در نظر گرفته که در آن دین خدا یک‌پارچه و فراگیر در کل زمین حاکم باشد، تقرب به خدا در این است که بنده هم به دنبال آن باشد. کسی که خواستۀ خدا را درک نمی‌کند و طبعاً برای تحقق آن حرکتی ندارد از خدا دور است. همچنین با توجه به اینکه این آرمان، خواستۀ همۀ انبیا و اولیای خداست، هرکس که این خواسته را دنبال کند به انبیا و اولیای خدا مقرب‌تر است.

عبودیت فردی تنها در اندازۀ تجلّی توحید در جان یک انسان، منحصر مانده است. مرتبۀ بالاتر عبودیت، توحید کسی است که کفر و شرک را در هیچ جای جهان تحمل نمی‌کند و دغدغه اعتلای امر خدا در همۀ زمین را دارد و غیرت توحیدی او از اهانت به حریم پروردگار در هر سطح و ساحتی برمی‌آشوبد. این دو، بسیار متفاوت‌اند؛ توحید کسی که دغدغۀ اخلاص و بندگی خود را دارد و خدا را تنها بر مملکت وجود خویش حاکم ساخته و توحید کسی که دغدغه‌مند حاکمیت الله بر همۀ جهان است. توحیدی که در وجود یک نفر جمع شده و توحیدی که در سراسر جهان بسط یافته است.

کسی که در راه اقامۀ توحید تلاش می‌کند باید از اکتفا به خوب‌شدنِ خود عبور کرده باشد و به حدّی از کمال و زهد و تقوا رسیده باشد که اهتمام و حساسیت او به‌کلی به امر خدا معطوف شود؛ یعنی تمام انگیزۀ او این باشد که نام خدا و کلمۀ توحید را در عالم زنده کند و نه تنها خود بلکه همگان را موحّد ببیند. اگر دین خدا، اندکی آسیب یا ضربه ببیند، سخت برآشفته و دردمند است و اگر پرچم اسلام برافراشته و عزیز باشد، مسرور و مبتهج است. این‌که کسی خودش خوب باشد ولی حساسیتی نسبت به پیروزی اسلام یا اقامۀ توحید و ولایت نداشته باشد کافی نیست. آن کس که در خلوت خود به خدا عشق و اعتقاد دارد و او را فرمان‌روای همۀ عالم می‌شمارد نمی‌تواند ببیند کسی در جایگاه خدا نشسته و لاف خدایی می‌زند.

مؤمن موحّد کامل کسی است که علاوه بر تلاش برای به دست آوردن زهد و پرهیز از تعلق به دنیا، تعلقات شدیدتر و دغدغۀ بالاتری نسبت به برپایی حقیقت توحید در عالم دارد؛ و توان خود را صرف می‌کند تا اهداف خدا و اولیای خدا محقق شود. چنین کسی به خدا نزدیک‌تر است و با خدا نسبت و رابطۀ بیشتری دارد.

قُلتُ جُعِلتُ فِدَاکَ فَمَا تَرَی إِذا أَن نَکُونَ مِن أَصحَابِ القَائِمِ وَ یَظهَرَ الحَقُّ وَ نَحنُ الیَومَ فِی إِمَامَتِکَ وَ طَاعَتِکَ أَفضَلُ أَعمَالا مِن أَصحَابِ دَولَهِ الحَقِّ وَ العَدلِ فَقَالَ سُبحَانَ اللَّهِ أَ مَا تُحِبُّونَ أَن یُظهِرَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی الحَقَّ وَ العَدلَ فِی البِلَادِ وَ یَجمَعَ اللَّهُ الکَلِمَهَ وَ یُؤَلِّفَ اللَّهُ بَینَ قُلُوبٍ مُختَلِفَهٍ وَ لَا یَعصُونَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی أَرضِهِ وَ تُقَامَ حُدُودُهُ فِی خَلقِهِ وَ یَرُدَّ اللَّهُ الحَقَّ إِلَی أَهلِهِ فَیَظهَرَ حَتَّی لَا یَستَخفِیَ بِشَی‏ءٍ مِنَ الحَقِّ مَخَافَهَ أَحَدٍ مِنَ الخَلقِ أَمَا وَ اللَّهِ یَا عَمَّارُ لَا یَمُوتُ مِنکُم مَیِّتٌ عَلَی الحَالِ الَّتِی أَنتُم عَلَیهَا إِلَّا کَانَ أَفضَلَ عِندَ اللَّهِ مِن کَثِیرٍ مِن شُهَدَاءِ بَدرٍ وَ أُحُدٍ فَأَبشِرُوا.[۱۲]

دوم: افق بلند معنویت و عرفان، فنای فی الله است و اولین مرتبه از فنا، فنای ارادۀ عبد در اراده و خواست خداست؛ یعنی بندگان، ارادۀ خدا را دنبال کنند و خواست خدا را بر خواست خود مقدم سازند و به جای خودخواهی، خداخواهی کنند. خواست خدا هم در این آیات آمده است: «وَ نُریدُ أَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفُوا فِی الأَرضِ وَ نَجعَلَهُم أَئِمَّه وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثین‏».[۱۳] «وَ یُریدُ اللَّهُ أَن یُحِقَّ الحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقطَعَ دابِرَ الکافِرینَ».[۱۴] خواست خدا ریشه‌کن شدن کفر و پیشوایی و حاکمیت بندگان صالح مستضعف در سراسر زمین است.

سوم: کسی که می‌خواهد مجری طرح خدا و کارگزار دستگاه او شود باید ارتباط قلبی ویژه‌ای با او داشته باشد و قابلیت‌های معنوی خود را شکوفا سازد. ایفای این نقش بزرگ به آمادگی‌های روحی و دارایی‌های معنوی فراوان نیاز دارد؛ بنابراین توحید فردی مقدمه‌ای برای توحید اجتماعی است و آرمان معنوی فردی، مقدمۀ تحقق آرمان تاریخی الهی است. بنده‌ای که قرار است در خدمت خدا باشد، باید او را به خوبی بشناسد، به او امیدوار و مؤمن باشد، برای او حرمت قائل شود، به او عشق بورزد و در مقابل او کرنش کند. عبادت و تقرب به خدای متعال، ذخیرۀ سرشار معنوی برای حرکت پرخروش اجتماعی و تاریخی را فراهم می‌کند و ظرفیت پذیرش مسئولیت حرکت در کاروان امّت به سوی آن مقصد متعالی را پدید می‌آورد. به همین جهت خدای متعال به پیامبر خود توصیه می‌کند که عبادت، مناجات و خلوت شبانه داشته باشد تا آمادگی برای مسئولیت سنگین اجتماعی را بیابد و در آن صحنۀ عظیم تاب آورد:

یَا أَیُّهَا المُزَّمِّلُ، قُمِ اللَّیلَ إِلَّا قَلِیلا، نِصفَهُ أَوِ انقُص مِنهُ قَلِیلا، أَو زِد عَلَیهِ وَرَتِّلِ القُرآنَ تَرتِیلا؛ إِنَّا سَنُلقِی عَلَیکَ قَولا ثَقِیلا: ای جامه به خویشتن فرو پیچیده، شب را به پا خیز جز اندکی، نیمی از آن یا اندکی از آن کمتر یا بر آن [نصف] بیفزای و قرآن را شمرده شمرده بخوان؛ زیرا ما به زودی بر تو گفتاری گرانبار و مسئولیتی سنگین القا می‌کنیم.[۱۵]

در حدیث معروف امام علی۷ نیز به تقدم خودسازی بر امامت اجتماعی توجه داده شده است؛ ولی نکته مهم در این حدیث این است که امامت اجتماعی را پیش‌فرض گرفته و با شخصیت‌هایی که در چنین مناصبی قرار دارند سخن می‌گوید: «مَن‏ نَصَبَ‏ نَفسَهُ‏ لِلنَّاسِ‏ إِمَاما فَلیَبدَأ بِتَعلِیمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلِیمِ غَیرِهِ وَ لیَکُن تَأدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبلَ تَأدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالإِجلَالِ مِن مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم»[۱۶]

در آیات دیگری از قرآن کریم نیز پیش از درخواست پیروزی بر کافران از خدای بزرگ، عفو و رحمت و بخشش درخواست شده است. تو گویی برای حضور در میدان مبارزه، طهارت جان و سلامت نفس ضرورت دارد و این سبک‌بالی و پاکیزگی مقدمه‌ای برای درگیری با جریان کفر و تلاش برای چیرگی جبهۀ حق است و خدای متعال با تزکیه و پاک‌سازی پروندۀ بندگان، آنها را در این رویارویی تاریخی یاری می‌کند:

«قالُوا رَبَّنَا اغفِر لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسرافَنا فی‏ أَمرِنا وَ ثَبِّت أَقدامَنا وَ انصُرنا عَلَی القَومِ الکافِرین».‏[۱۷]

«وَ اعفُ عَنَّا وَ اغفِر لَنا وَ ارحَمنا أَنتَ مَولانا فَانصُرنا عَلَی القَومِ الکافِرینَ».[۱۸]

توصیۀ امیر مؤمنان به مالک اشتر پس از نصب او به عنوان کارگزار مصر نیز در همین راستاست: «وَ اجعَل لِنَفسِکَ فیما بَینَکَ وَ بَینَ اللّهِ اَفضَلَ تِلکَ المَواقیتِ وَ اَجزَلَ تِلکَ الاقسامِ وَ إِن کَانَت کُلُّهَا لِلَّهِ إِذَا صَلَحَت فِیهَا النِّیَّهُ؛ گرچه هر کاری با نیت پاک و خالص صورت پذیرد عملی خدایی (و عبادت) است ولی بهترین اوقات و ارزنده‏ترین بخش‌های شبانه‏روز را به (عبادت) و امور میان خودت و خدا اختصاص ده».[۱۹]

خلاصه اینکه بار اسلام و امام عصر۷ روی هر دوشی قرار نمی‌گیرد و برای سربازی آن حضرت آمادگی‌هایی لازم است. جامعۀ مؤمنان باید آمادگی‌های خود را برای برداشتن بارهای سنگین اجتماعی و رسالت‌های تاریخی افزایش دهد و برای این منظور به تقویت روحی و معنوی بسیاری نیاز دارد؛ زیرا بدون جهاد شب و مناجات سحری توفیق جهاد روز را به دست نمی‌آورد.

چهارم: جاری ساختن توحید و ایمان در مملکت وجود خود، مقدمۀ جریان توحید در جامعه است. اگر کسی نتواند در مقیاس کوچک وجود خود که در آن بیشترین اختیار و اراده را دارد، بندگی خدا را حاکم کند، بی‌تردید نمی‌تواند در مقیاس ابعاد گسترده و روابط پیچیده اجتماعی در این کار موفق شود. مبارزه با طاغوت نفس، میدان تمرین مبارزه با طاغوت‌های بیرونی است.

اعضای یک هم‌نوازی بزرگ، همگی باید نوازندگان چیره‌دست و کاربلد باشند، همان‌طور که اعضای تیم فوتبال باید همگی بر حرکت دادن توپ مسلط باشند. هرچه این تسلط بیشتر باشد، آن کارِ گروهی، قوی‌تر اجرا می‌شود و تمیزتر از آب درمی‌آید؛ بنابراین هرکس می‌خواهد در این کار جمعی، عضویت و مشارکت داشته باشد، باید پیش‌تر به شکل فردی تمرین کرده باشد. روشن است که آن تمرین فردی، فوتبال یا هم‌نوازی نیست و نهایتاً کسب آمادگی برای آن محسوب می‌شود. دین‌داری هم همین گونه است؛ حقیقت دین‌داری همان نقش‌آفرینی اجتماعی و حرکت گروهیِ جماعتی به‌هم‌پیوسته است که إمامی و أمامی دارند و دین‌داری فردی، کسب آمادگی برای آن دین‌داری اصلی است و ذخیرۀ معنوی مورد نیاز آن را تأمین می‌کند.

پنجم: انسان هر مقدار خدایی‌تر ‌شود در اثرگذاری و نقش‌آفرینی به خدا نزدیک‌تر می‌شود و اراده و همّت بزرگ‌تری خواهد داشت. کسی که درصدد یک اقدام عظیم و حرکت بزرگ است، باید وصل به بزرگ باشد. برای انجام دادن کارهای عظیم و دنبال کردن مقاصد بلند، باید به منبع قدرت و عظمت متصل شد. خدای متعال، منبع لایزال غنا و صمدیت و سرچشمۀ بی‌نهایت همۀ بزرگی‌ها و دارایی‌ها و توانایی‌هاست و انسان با اتصال به او و اتکای به قدرت گستردۀ او ظرفیت بی‌نهایت پیدا می‌کند: «إِنَّ رُوحَ المُؤمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمسِ بِهَا»،[۲۰] «حَتّی تَخرِقَ أَبصارُ القُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ، فَتَصِلَ الی‏ مَعدِنِ العَظَمَهِ وَ تَصِیرَ أَرواحُنا مُعَلَّقَه بِعِزِّ قُدسِکَ».[۲۱]

توان و استعداد انسان بی‌نهایت است مشروط بر آنکه به خدای بی‌نهایت متصل شود.

ششم: کسی که در پی یک آرمان بزرگ در صحنۀ پرمسألۀ واقع اجتماع تلاش می‌کند و با جدیت در مبارزه با موانع و طاغوت‌ها می‌خروشد، ضعف و کوچکی خود را از یک سو و بلندای افق، سنگینی مسئولیت و عظمت خواستۀ خود و خواستۀ خدا را از سوی دیگر مرور می‌کند به اضطرار می‌افتد و عجز و فقر و ضعف و ناچیزی خود را در مناسبت با این افق اعلی، به شهود و عیان درک می‌کند؛ و مگر لبّ توحید و بندگی فردی جز همین درک اضطرار و مسکنت و فقر ذاتی است؟ چنین کسی نیاز بیشتری به ارتباط با خدا، مناجات با او، درخواست از او، توکل بر او و تفویض به او دارد و این نیاز را بیشتر درک می‌کند. مناجات‌های رزمندگان اسلام در شب‌های عملیات، یقیناً خالصانه‌تر و متضرعانه‌تر از عبادت‌های اهل معنویت در خلوت و آسایش زندگی شهری است. اساساً خدای متعال انسان‌ها را به درد و مصیبت گرفتار می‌کند تا حال التجا و تضرع برای آنان حاصل شود؛[۲۲] همان حال تضرعی که در میدان مجاهدت اجتماعی به راحتی حاصل است. از مرحوم آیت‌الله مشکینی نقل شده در پاسخ به رزمنده‌ای که گفت نمازم را با لباس خونی و نجس، بدون وضو و با تیمم ناقص، به سختی و به حال نیم‌خیز در گوشۀ کانال زیر آتش دشمن خوانده‌ام فرمودند: «حاضرم هفتاد سال عبادت خود را با همان دو رکعت عوض کنم».

هرچه مسئولیت سنگین‌تر باشد نیاز به عنایت خدا بیشتر دیده می‌شود و فقر و نقص و نیاز و مسکنت آشکارتر است و عظمت و قدرت و رحمت و هیمنۀ خدا نمایان‌تر. اینجا اتکا به وعدۀ خدا و امید به رحمت سرشار او و تلاش برای درک عنایات و امدادها و تأییدات او لازم‌تر است. انسان مؤمن در اینجا اسم اعظم پروردگار را تمنا می‌کند و با آن اسم مبارک رابطه می‌گیرد و در خلوت خود به تضرع و التجا از او درخواست می‌کند و راه‌های بسته را با توکل بر خدا و توسل به اهل بیت می‌گشاید. سجده و انابه و توسل، دیگر نه یک امر مستحب که یک نیاز واجب و ضروری خواهد بود.

مادام که انسان مؤمن برای خود قدر و قدرتی قائل است و گمان می‌کند در مسیر نصرت خدا و سربازی دین او می‌تواند اقدامی کند به شرک خفی مبتلاست و برای آنکه از این آسیب مهم نجات یابد باید در صحنه‌های پرتلاطم درگیری و بلا، اضطرار خود را ببیند و دست قدرت و عنایت خدا را درک کند و معنای «فَلَم تَقتُلُوهُم وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُم وَ ما رَمَیتَ إِذ رَمَیتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی‏ وَ لِیُبلِیَ المُؤمِنینَ مِنهُ بَلاء حَسَنا»[۲۳] را به چشم جان مشاهد کند.

إِلَهِی حَقِّقنِی بِحَقَائِقِ أَهلِ القُربِ وَ اسلُک بی‌مَسلَکَ أَهلِ الجَذبِ إِلَهِی أَقِمنِی [أَغنِنِی‏] بِتَدبِیرِکَ لِی عَن تَدبِیرِی وَ اختِیَارِکَ [وَ بِاختِیَارِکَ‏] لِی عَنِ اختِیَارِی وَ أَوقِفنِی عَلَی مَرَاکِزِ اضطِرَارِی[۲۴]

در این مراکز اضطرار، فرصت طلایی معنویت، و قرب حقیقی حاصل می‌شود و انسان نیاز به خدا را درک می‌کند. عبادت واقعی در گرو همین شهود فقر و ذلّت، و معرفت نیازمندی به خدا و حضور در محضر قدرت پروردگار است.

حرکت به سمت خدا و کسب معنویت تنها سجده کردن و عبادت ظاهری نیست؛ حقیقت عبودیت، شناخت فقر وجودی و معرفت به ذلّت ذاتی است. کسی که به تصمیم و ارادۀ خود اعتماد دارد و برای خود، قدر و قیمت و قدرتی قایل است مشرک است؛ به همین جهت کسب معنویت فردی در میدان جهاد که میدان درگیری‌های جدّی، مشکلات سنگین و مسئولیت‌های طاقت‌فرسا و کمرشکن است بهتر حاصل می‌شود.

بنابراین رابطۀ دوسویه‌ای میان «آرمان فردی عبودی» و «آرمان جمعی الهی» وجود دارد؛ از یک سو عبودیت فردی برای آرمان جمعی آمادگی ایجاد می‌کند و انسان را به ظرفیت روحی لازم و اتصال به منبع عظمت برای ایفای آن مسئولیت سنگین مجهز می‌سازد. از سوی دیگر تلاش برای آن آرمان جمعی و تاریخی به عبودیت و معنویت فردی یاری می‌رساند و عجز و فقر و ذلّت و خضوع ذاتی را می‌نمایاند؛ به این ترتیب سرباز دین خدا، متعبدترین و معنوی‌ترین خواهد شد و خود را به سلوک و عبادت و سجده و مناجات سحر، نیازمند بلکه مضطر می‌بیند.

۲- جهاد و قیام

پس از ایمان، «عمل» و «جهاد» قرار دارد.[۲۵] ارزش عمل صالح، ذیل ارزش ایمان است و پیوند میان ایمان و عمل بسیار وثیق است. عمل نشان صدق ایمان است و اگر ایمان، آراسته بدان نباشد ادعای صادقی نیست؛ بنابراین کسی که ایمان دارد لاجرم بر اساس آن عمل می‌کند و اگر از عمل برخوردار نباشد ایمان او پایدار نخواهد ماند. جهاد نیز حد اعلای عمل است. وقتی انسان در مقام عمل مایه می‌گذارد و از توان خود بیش از حدّ متعارف استفاده می‌کند جهد کرده است. لازمۀ داشتن آرمان و همّت بزرگ، عمل بزرگ است؛ هرچه آرمان بزرگ‌تر باشد عمل سنگین‌تری نیاز دارد و برای دستیابی به آن باید مجاهدت بیشتری انجام شود، وگرنه آرمان به آرزو تبدیل می‌شود. تمایز آرمان از آرزو در حرکت‌آفرینی آن است؛ آرمان خواسته‌ای است که برای انسان مهم می‌شود و همّت و اهتمام و حرکت و اقدام و مسئولیت می‌آفریند و متعلق اراده قرار می‌گیرد؛ درحالی‌که آرزو، تمنای قلبی است؛ رؤیا و خواسته‌ای که صرفاً در ذهن مرور می‌شود و خیالی دوست‌داشتنی که فکر را مشغول می‌کند؛ اما اقدام متناسبی از آن نمی‌جوشد و همّتی برنمی‌انگیزد. آرزو انسان را از دیگران پرتوقع و طلبکار می‌کند و مایۀ شکایت و گلایه از آنها و معمولاً موجب غرغر و نقّ و ناله است؛ درحالی‌که آرمان انسان را به میدان اقدام و صحنۀ عمل می‌آورد؛ حتی اگر دیگران خاموش و ساکن و قاصر یا حتی مقصر باشند.

طبعاً هرچه آرمان، بزرگ‌تر باشد حرکت‌بخش‌تر و تعهّدآفرین‌تر است و حرکت متناسب با آفاق متعالی و بلند، مجاهدانه‌تر، توفنده‌تر و شورانگیزتر است. هرچه همّت، بلندتر باشد ارادۀ قوی‌تر و تاب تحمل رنج‌های بیشتر نیاز دارد. نازپروردگی و کم‌طاقتی و ناشکیبی مهم‌ترین موانع حرکت‌های بزرگ است و صبر و استقامت، مهم‌ترین لوازم زندگی آرمانی. تفکر آرمانی انسان را برای استقبال از سختی‌ها و ایستادگی در شرایط سنگین آماده می‌کند. معلّی بن خنیس به امام صادق۷ عرضه می‌دارد: به یاد آل فلان (بنی‌عباس) و نعمت‌های فراوانی که دارند افتادم و با خود گفتم کاش این (حاکمیت) نزد شما بود و ما هم با شما در عیش می‌بودیم. حضرت فرمودند: هیهات ای معلّی! به خدا قسم اگر آن گونه بود (و ما حکم‌فرما بودیم) برای ما جز برنامه‌ریزی شبانه و تلاش روزانه و پوشاک زبر و درشت و خوراک سخت و بی‏خورش، چیزی نبود، پس آن امر از ما دور ماند و تو آیا هرگز غیر از اینجا دیده‌ای که ظلمی را خدای تعالی نعمت قرار دهد؟![۲۶]

اگر آرمانِ فردیِ کسی، تقرب به خدا و رسیدن به مقام توحید است، باید متناسب با ابعاد آن، عمل مجاهدانۀ فردی داشته باشد و اگر آرمان اجتماعی کسی، گسترش توحید در سراسر جهان است باید متناسب با عظمت آن، عمل مجاهدانۀ اجتماعی داشته باشد. جهاد فی سبیل الله و پی‌گیری آرمان خدا هم مراتب دارد؛ بنابراین هرچه انسان مؤمن، مجاهدت بیشتری در تحقق آرمان خدا داشته باشد و برای آن مایۀ بیشتری بگذارد، آرمانگراتر و ارزشمندتر خواهد شد.

۱-۲) مبارزه با آلهۀ درون و برون

به هر حال ایمان به خدا در مقام عمل (توحید عملی) مستلزم «نفی آلهه» است و نفی آلهه دو مصداق دارد:

اول: نفی آلهۀ درون، درگیری با شیاطین نفسی و خروج از سلطۀ هوای نفس (جهاد اکبر، خودسازی و بعثت درونی).

دوم: نفی آلهۀ بیرون، درگیری با شیاطین بیرونی، کفر به طاغوت و خروج از سلطۀ آن (جهاد کبیر و اصغر، جامعه‌سازی و بعثت بیرونی).

ایمان قلبی – یعنی عدم خضوع قلبی در مقابل آلهه و عدم اعتماد به غیر خدا – دارای جلوۀ عملی است و انسان مؤمنی که سلطان توحید بر جان او سایه افکنده، بندۀ خداست و هرگز از غیر خدا فرمان نمی‌برد؛ بنابراین زیر بار خواسته‌های دل یا فرمان هیچ قدرت انسانی نمی‌رود و غیرت توحیدی او شرک و فسق و فساد و خروج از طاعت خدا را در هیچ جای جهان تحمل نمی‌کند. هرگونه تسلیم در مقابل «هوای نفس» یا خضوع در مقابل «طاغوت» یعنی سردمداران زر و زور و تزویر، نقطۀ مقابل ایمان و جلوۀ شرک است. انسان موحّد شیفته و شیدای خداست و هرگز معصیت خدا را نمی‌پسندد؛ نه خود نافرمانی می‌کند و نه نافرمانی خدا را از سوی دیگران تحمل می‌کند.

اگر مؤمن موحّد بخواهد بر ایمان خود در مقام عمل پای‌بند باشد، باید علیه این دو نیرو عمل کند. عمل مؤمنانۀ فردی، نفی هواست و عمل موحّدانۀ اجتماعی، نفی طاغوت‌های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و درگیری با خداوندان قدرت و ثروت و نیرنگ؛ بنابراین تجلی ایمان را نباید تنها در عمل فردی یعنی ترک هوس یا انجام نماز و روزه منحصر دانست. ایمان ظهور دیگری نیز دارد که در ارتباط با دیگران معلوم می‌شود. ایمان به خدا مستلزم کفر به طاغوت و خروج از بندگی او در سطح زمین و زمان است. وقتی مقیاس این گونه ایمان ورزیدن را به گسترۀ کل تاریخ و جغرافیا توسعه می‌دهیم، یک عبودیت بزرگ اجتماعی شکل می‌گیرد و چنین عمل بزرگی از توان آحاد انسان‌ها خارج است؛ بنابراین به ارادۀ جمعی و اقدام امّتی نیاز دارد.[۲۷]

مجاهدت یعنی مبارزه با یک جریان باطل و تلاش برای برانداختن آن، چه در درون انسان و چه در محیط بیرونی. مجاهدت مستلزم هزینه‌دادن، مایه گذاشتن، هجرت و خرج کردن مال و جان و آسایش و عافیت و آبرو است. کسی که سرمایه‌های خود را در راه احیا و اقامۀ دین به کار می‌گیرد و از دارایی‌های خود برای اعتلای توحید درمی‌گذرد و برای حاکمیت خدا در جان‌ها و جوامع انسانی هزینه می‌کند مجاهد است؛ بنابراین مجاهدت در راه خدا عبارت است از فداکاری برای تحقق اهداف الهی.

طلبۀ آرمانی تمام فعالیت‌های خود را مصداق مجاهدت و مبارزه می‌بیند، دائم خود را در موقعیت جهاد احساس می‌کند و همۀ زندگی‌اش رنگ جهاد و مبارزه دارد. تلاش عبادی او به هدف کسب آمادگی معنوی برای حضور در عرصۀ مجاهدت، تلاش علمی او مصداق جهاد علمی، تلاش تبلیغی و فرهنگی او جهاد فرهنگی، ورزش و تغذیۀ او به هدف آمادگی برای مبارزه و به دست آوردن روحیۀ حلم و شجاعت و استقامت، لباس او لباس مبارزه و مقاومت و خلاصه همۀ شئون او در مسیر مبارزه برای دست‌یابی به آن افق متعالی است. طلبۀ آرمانی جایگاه خود را جایگاه پاسداری در گردنۀ احد می‌بیند و روحیۀ مجاهدت و حماسه در مقابل دشمنان اسلام را دائم تقویت می‌کند و برنامه‌های زندگی او از خواب و بیداری و تفریح و درآمد و ارتباطات و معاشرت و… تحت تأثیر این مبارزه و مجاهدت و با این هدف تنظیم می‌شود.

اصولا انسان‌های بزرگ در میدان‌های مبارزه رشد می‌یابند. صحنۀ واقعی مبارزه برترین عرصۀ تربیتی است و سرعت و کیفیت رشد را ارتقا می‌بخشد. سربازی که خود را در موقعیت جنگی و صحنۀ مرگ و زندگی می‌بیند باقدرت و بی‌درنگ به دنبال اسلحه و آموزش نظامی هم می‌رود و نیازهای فوری خود را تأمین می‌کند.[۲۸]

پیش‌تر گفته شد «تربیت آرمانی» همان «تربیت توحیدی» است. با این توضیح می‌توان اضافه کرد «تربیت آرمانی» همان «تربیت جهادی» و «تربیت حماسی» است.

البته این نکته را باید تذکر داد که مجاهدت در فرهنگ اسلامی قید «فی سبیل الله» دارد؛ یعنی صرف پرکاری و سخت‌کوشی و استفاده بیش از حدّ متعارف از توان و انرژی نیست. جهاد فی سبیل الله درگیری برای برانداختن موانع و از بین بردن دشمن است به هدف تحقق آرمان الهی.

فردا همه باهم پای صندوق های رأی هرکس رأی بیاورد برنده اصلی… | Flickr فعالیت‌های مفید اجتماعی مانند فعالیتی که یک جراح قلب یا یک مهندس مؤمن متعهّد به هدف خدمت به مردم یا رفع مشکلات آنان انجام می‌دهند، تمام معنای مجاهدت را نمی‌رساند. این تلاش‌ها عمدتا در مسیر آرمان صنفی است و ربط و نسبتش مستقیما با آرمان الهی معلوم نیست؛ مگر این‌که کسی آگاهانه به این ربط و نسبت توجه کند و فعالیت خود را بر اساس آن قید زند.

حتی خدمات عمرانی در مناطق محروم و گره‌گشایی از معضلات مستضعفان و تهی‌دستان، تمام معنای مجاهدت را نمی‌رساند؛ مگر رابطۀ آن با اهداف الهی، معلوم باشد و آگاهانه مورد توجه قرار گیرد. این مقوله خدمات گرچه عمل صالح و مفید است؛ اما ممکن است توسط منکران خدا یا کسانی که به آرمان الهی اعتقاد و توجهی ندارند نیز صورت گیرد. مؤمن مجاهد در تعریف قرآنی، باید سبیل خدا را بشناسد و بداند که خدای متعال برای آیندۀ زمین و زمان چه طرح و ایده‌ای دارد و تلاش‌های خود را آگاهانه در مسیر نصرت خدا و اولیای خدا قرار دهد؛ بنابراین در کنار خدمات اجتماعی صنفی لازم است آرمان تاریخی و تمدنی حاکمیت دین خدا بر همۀ شئون زندگی و نظامات اجتماعی در مقیاس جهانی را در نظر بگیرد و برای آن نیز اقدامی داشته باشد یا خدمات صنفی خود را کاملاً با آن هم‌راستا کند. وظیفۀ اجتماعی مؤمنان فراتر از وظایف صنفی آنان است؛ کسی که وظیفۀ صنفی خود را با تعهّد انجام می‌دهد، معلوم نیست همۀ وظایف اجتماعی خود را به تمام و کمال انجام داده باشد؛ حتی کسی که وظایف خود نسبت به آیندۀ تاریخ و فردای بشر را نمی‌بیند معلوم نیست در انجام وظایف صنفی خود نیز موفق باشد. از این جهت کلان‌پروژۀ خدا برای آیندۀ جوامع بشری باید آرمان فعالیت‌های اجتماعی و دینی ما باشد و همۀ تلاش‌های ما را جهت بخشد.

خلاصه این‌که عمل ایمانی و یا توحید عملی، دو جلوۀ «عمل فردی» و «عمل اجتماعی» دارد: عمل اجتماعی نیز در صورتی ارزش اخلاقی دارد و در کمال انسان تأثیرگذار است که – علاوه بر ریشه‌ای که در نوع‌دوستی و شفقت ذاتی میان آدمیان دارد – برخاسته از ایمان به خدا باشد.

رهبر معظم انقلاب در این باره فرموده‌اند: «اسلام فقط توحید به معنای علم توحید با همان عمق و معرفت عرفانی و فلسفی و (مانند) اینها نیست؛ بلکه اسلام عبارت است از استقرار توحید در جامعه؛ یعنی جامعه موحّد بشود؛ این هم جزو اسلام است».[۲۹]

۲-۲) درگیری با دشمن در خط مقدم نیاز

جهاد اسلامی، تلاش و کوششی است که در صحنۀ رویارویی با دشمنان خدا شکل می‌گیرد و طلبۀ آرمانی، عالم مجاهد پاکباخته و سر از پا نشناخته‌ای است که در سرحدّات نیاز اسلام، حضور دارد و دین خدا را در موضع جهاد، یاری می‌کند. صرف این‌که طلبه به کارهای خوب مشغول باشد و از بیان و قلم و مهارت و توان و ارتباط خود برای ارائۀ پیام دین استفاده کند کافی نیست؛ طلبه باید موضع نیاز، معرض خطر و نقطۀ آسیب و نفوذ و درگیری را بشناسد و سرمایۀ خود را در آنجا متمرکز کند و از لذت و عافیت و امنیت خود برای آن مایه بگذارد؛ نه این‌که تهی از آرمان، با آرامش و عافیت به کارهای اجمالاً خوب و مفید بپردازد و از فعالیت خود احساس رضایت کند.[۳۰]

بعضی از طلبه‌ها، کارهای خوبی در عالم طلبگی انجام می‌دهند؛ اما جایی که اسلام، انقلاب و امّت اسلامی به سرباز نیاز دارد یعنی جایی که کار دین گره خورده و به مجاهدت و حضور ویژه احتیاج دارد را یا نمی‌بینند و نمی‌شناسند یا می‌شناسند ولی آمادگی و توان حضور در آن را ندارند و یا به هر بهانۀ دیگر در آن حضور نمی‌یابند؛ چه بسا کوششی هم برای شناخت آن موقعیت‌ها یا کسب توانایی لازم برای عرض اندام در آن را هم نداشته باشند. درحالی‌که جامعۀ زمینه‌ساز ظهور، برای برداشتن این عَلَم، باید «صبر و بصر» به‌دست آورد و آمادگی و توانایی لازم را بیندوزد:

«وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّهٍ وَ مِن رِباطِ الخَیلِ تُرهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُم؛[۳۱] و در برابر جبهۀ دشمنان، آنچه در قدرت و توان دارید از نیرو و اسبان ورزیده آماده کنید تا به وسیلۀ آن دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانید.[۳۲]

این بیانات «خوب بودن برای خوب بودن» را کافی نمی‌داند و تصریح می‌کند که خوب بودن باید در راستای کسب قابلیت سربازی دین و حضور در عرصۀ حاکمیت نهایی اسلام باشد.

دسته‌ای از فعالیت‌های عالمان دین، خدمات ارزنده‌ای است که تاریخ و جغرافیا ندارد و همواره می‌توان انجام داد. اگر آن عالمان، دویست سال پیش یا دویست سال بعد به دنیا آمده باشند نیز این کارهای شایسته را انجام می‌دهند؛ اما دستۀ دیگری از عالمان هستند که در سرحدّات نیاز جامعه فعالیت و مجاهدت می‌کنند. نیاز لحظه را می‌شناسند و در حرکت تاریخی و تمدنی شیعه به سمت آن آرمان الهی، مختصات زمان را درک می‌کنند و دقیقاً بر خط آن، مجاهدت می‌ورزند؛ «اهل البصر و الصبر».

عرصۀ مصرف علوم حوزوی، مرزهای درگیری میان جبهۀ اسلام و کفر است و طلبه پس از استحکام بنیان فکری و به سامان رساندن تحصیلات حوزوی باید در سرحدّات تنازع تاریخی و خطوط مقدم رویارویی تمدنی با دشمنان اسلام عرض اندام کند. طبعاً این نقطۀ مرزی را باید شناخت و برای حضور در آن خطرات زیادی را تحمل کرد.

اسلام در سیمای آرمانی خود از مؤمنان، انسان‌های مبارز و رزمندگان مجاهدی پدید می‌آورد که در صحنۀ رویارویی با دشمنان خدا حضور فعال و مؤثر دارند؛ نه صرفاً افراد آرام و بی‌خطری که مخالفت نمی‌کنند و خارج از گود نشسته و از عظمت اسلام و قدرت درگیری آن با دشمنان لذت می‌برند و به عنوان تماشاچی منفعل فقط بازیگران این صحنه را تشویق کنند یا به فعالیت‌های گرد و خوش‌نما در پشت جبهه بپردازند. تفاوت امام خمینی با بعضی از عالمان دیگر در این بود که امام عرصۀ خطر و خطّ مقدم نبرد میان جبهۀ ایمان و کفر را به خوبی شناخته و با استقامت و مجاهدت در آن ایستاده بود.

طلبه به عنوان سرباز اسلام باید مقابل دشمنان بایستد و بر علیه آنها اقدام فعال داشته باشد. گاهی فعالیت‌ها و سخنرانی‌های طلبه چنان گرد و ژله‌ای است که در هر جای تاریخ می‌تواند کار گذاشته شود و هیچ نسبتی با مأموریت جاری او ندارد. چنین سخنانی، چه بسا متقن و بدیع و قابل استفاده هم باشد؛ اما اگر تمام سخنان عالمان دین از این قبیل باشد و ربط و نسبتی با حوادث جامعه و وقایع جاری نداشته باشد و نیاز لحظه یا درد روز را درمان نکند، رسالت حوزوی را برآورده نمی‌سازد و هنری به شمار نمی‌رود. عالمانی که در فعالیت‌های اجتماعی هیچ گوشه‌ای و لبۀ تیزی ندارند و تلاش می‌کنند چنان عمل کنند که همگان را خرسند نگاه دارند و کسی را نرنجانند؛ عالمانی که آموخته‌اند روی اظهارنظری نایستند و هیچ مخاطره‌ای را نپذیرند و به گونه‌ای سخن گویند که مسئولیتی متوجه آنها نشود و با کسی درگیر نگردند و عالمانی که اهل محافظه‌کاری و ملاحظه‌اند و تلاش می‌کنند دل همگان را به دست آورند، عالمان مجاهد نیستند و گرچه در مقابل خوبی‌های خود، پاداش قاعدان را دریافت می‌کنند اما سیمای آرمانی ندارند. رهبر عظیم‌الشأن انقلاب که خود نمونۀ بارز عالمان مجاهد است در این زمینه می‌فرماید:

«انّ العلماء ورثۀ الأنبیاء» علمای دین در اسلام، پیشروان اصلاح و ترقی و پیشرفت ملت‌اند. این مسئولیت بر عهدۀ عالمان دین گذاشته شده است. این‌که در خطبۀ نهج‌البلاغه هست که: «و ما کتب‌ اللَّه علی العلماء ان لا یقارّوا علی کظّۀ ظالم و لا سغب مظلوم»؛ یعنی عالم دین در مقابل ظلم، بی‌عدالتی، تجاوز انسان‌ها به یکدیگر نمی‌تواند ساکت و بی‌طرف بماند. بی‌طرفی در اینجا معنا ندارد. فقط مسئله این نیست که ما حکم شریعت و مسئلۀ دینی را برای مردم بیان کنیم. کار علما کار انبیاست. «انّ العلماء ورثۀ الأنبیاء». انبیا کارشان مسئله‌گویی فقط نبود. اگر انبیا فقط به این اکتفا می‌کردند که حلال و حرامی را برای مردم بیان کنند، این‌که مشکلی وجود نداشت؛ کسی با اینها در نمی‌افتاد. در این آیات شریفه‌ای که این قاری محترم با صوت خوش و با تجوید خوب در اینجا تلاوت کردند: «الّذین یبلّغون رسالات اللَّه و یخشونه و لا یخشون احدا الّا اللَّه» این چه تبلیغی است که خشیت از مردم در او مندرج است که انسان باید از مردم نترسد در حال این تبلیغ. اگر فقط بیان چند حکم شرعی بود که ترس موردی نداشت که خدای متعال تمجید کند که از مردم نمی‌ترسند؛ از غیر خدا نمی‌ترسند. این تجربه‌های دشواری که انبیای الهی در طول عمر مبارک خودشان متحمل شدند، برای کی بود؟ چه کار می‌کردند؟ «و کأیّن من نبیّ قاتل معه ربّیّون کثیر فما وهنوا لما اصابهم فی سبیل اللَّه و ما ضعفوا و ما استکانوا». چی بود این رسالتی که باید برایش جنگید؟ باید جنود اللَّه را برای او بسیج کرد، پیش برد؛ فقط گفتن چند جملۀ حلال و حرام و گفتن چند مسئله است؟ انبیا برای اقامۀ حق، برای اقامۀ عدل، برای مبارزۀ با ظلم، برای مبارزۀ با فساد قیام کردند، برای شکستن طاغوت‌ها قیام کردند. طاغوت آن بتی نیست که به فلان دیوار یا در آن زمان به کعبه آویزان می‌کردند؛ او که چیزی نیست که طغیان بخواهد بکند. طاغوت آن انسان طغیانگری است که به پشتوانۀ آن بت، بت وجود خود را بر مردم تحمیل می‌کند. طاغوت، فرعون است؛ «انّ فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعا یستضعف طائفۀ منهم». این، طاغوت است. با اینها جنگیدند، با اینها مبارزه کردند، جان خودشان را کف دست گذاشتند، در مقابل ظلم ساکت ننشستند، در مقابل زورگویی ساکت ننشستند، در مقابل اضلال مردم سکوت نکردند. انبیا، این‌اند. «انّ العلماء ورثۀ الأنبیاء». ما اگر در کسوت عالم دین قرار گرفتیم – چه زنمان، چه مردمان، چه سنی‌مان، چه شیعه‌مان – ادعای بزرگی را با خودمان داریم حمل می‌کنیم. ما می‌گوییم نحن ورثۀ الأنبیاء. این وراثت انبیا چیست؟ مبارزۀ با همۀ آن چیزی است که مظهر آن عبارت است از طاغوت؛ با شرک، با کفر، با الحاد، با فسق، با فتنه؛ این وظیفۀ ماست.[۳۳]

عبا به سر کشیدن و در کنج عافیت نشستن و کتاب خواندن و مقالۀ علمی‌پژوهشی نوشتن و به مسجد و مدرسه رفتن و در کمال صحت و راحت و عافیت و سلامت سخنرانی کردن و از معنویت و زهد و توکل و اخلاص سخن گفتن کافی نیست. اگر عالم دینی بداند که اسلام دشمن دارد؛ دشمنی که موجودیت و سلطه و منافعش به خطر افتاده و از اسلام ضربه خورده است و پیوسته و بی‌امان، تا جایی که توان دارد می‌جنگد تا مؤمنان را از آیین و دین‌شان برگرداند: «وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُم حَتَّی یَرُدُّوکُم عَن دینِکُم إِنِ استَطاعُوا»[۳۴] به گونۀ دیگری عمل می‌کند.[۳۵]

بر اساس این آموزۀ قرآنی، دشمن همیشه هست و همواره دشمنی و خباثت می‌ورزد و تا زهر خود را نریزد و ما را از دین و آیین‌مان بازنگرداند آرام نمی‌گذارد. جبهۀ کفر در مقابل جریان اسلام، لشکر و کاروان و سازوبرگی تهیه کرده و به کار بزرگی در جهان طمع دارد. بدین جهت اهالی جبهۀ ایمان، دائم در معرض خطر و آسیب دشمن قرار دارند و لازم است همیشه هوشیار و برحذر باشند.

تقابل میان حق و باطل و درگیری ایمان و کفر ذاتی است؛ یعنی این دو جریان، ماهیتاً و ذاتاً همدیگر را نفی می‌کنند، هرگز با هم جمع نمی‌شوند و چشم دیدن هم را ندارند؛ بنابراین صلح و سازش میان آنها امکان‌پذیر نیست و کسی نباید ساده‌لوحانه در پی میانجی‌گری و آشتی میان آنها باشد. این نزاع و تقابل تنها در صورتی پایان خواهد گرفت که یکی از طرفین از بین برود؛ البته از این میان جبهۀ حق، رفتنی نیست زیرا خدای بزرگ، وعدۀ یاری و پیروزی آن را داده است؛ «کَتَبَ اللَّهُ لَأَغلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی‏ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیزٌ»،[۳۶] «وَ کانَ حَقّاً عَلَینا نَصرُ المُؤمِنینَ».[۳۷] پس منتظر از بین رفتن جبهه باطل می‌مانیم و برای آن تلاش می‌کنیم که «إِنَّ الباطِلَ کانَ زَهُوقاً».[۳۸]

به هر حال این درگیری یک نزاع تاریخی و تمدنیِ گریزناپذیر و تمام‌ناشدنی است و جبهۀ کفر هرگز دست از سر اسلام برنمی‌دارد و بدخواهی و کینه‌توزی را رها نمی‌کند. با این وصف استراحت و عافیت برای مؤمنان خصوصاً عالمان دین معنا ندارد. مؤمنان، دائم در حال مبارزه‌اند و لباس رزم مستمر با کفر و شرک و فساد را از تن درنمی‌آورند. آرایش جبهۀ اهل ایمان آرایش مبارزه است و تا از بین بردن همۀ بدی‌ها و فتنه‌ها و تا حاکمیت کامل دین خدا آرام و قراری ندارند.

پیامبر خدا فرمودند: «مَن مَاتَ وَلَم یَغزُ، وَلَم یُحَدِّث نَفسَهُ بِغَزوٍ، مَاتَ عَلَی شُعبَه نِفَاقٍ؛ کسی که جهاد نکرده باشد و یا آرزوی جهاد در دل نداشته باشد بر گونه‌ای از نفاق می‌میرد».[۳۹]

البته معرکۀ حق و باطل صف‌ها را معلوم می‌کند و درونمایۀ انسان‌ها را می‌نمایاند و در بحبوحۀ همین سختی‌هاست که مؤمنان راستین، صدق ایمان خود را نشان می‌دهند و منافقان رسوا می‌گردند.

وَ لَقَد فَتَنَّا الَّذینَ مِن قَبلِهِم فَلَیَعلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعلَمَنَّ الکاذِبینَ.[۴۰]

إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنیَا وَ الدِّینُ لَعقٌ عَلی أَلسِنَتِهِم؛ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّت مَعَایِشُهُم، فَإِذَا مُحِّصُوا بِالبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ.[۴۱]

لا تَکرَهُوا الفِتنَهَ فی آخِرِ الزمانِ؛ فإنّها تُبِیرُ المُنافِقینَ.[۴۲]

اسلام ناب محمدی که آیین همۀ انبیا و اولیاست، اسلام خاکشیرمزاج صلح کل نیست. اسلامی است با دشمنانی سنگدل و خبیث که همۀ موجودیت او را هدف گرفته و تهدید می‌کنند. دقیقاً به همین جهت است که همۀ پیامبران خدا دشمن داشتند؛ دشمنانی پلید و شرور: «وَ کَذلِکَ جَعَلنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً».[۴۳] همچنین همۀ پیشوایان معصوم ما که برترین مخلوقات خدا هستند دشمن داشتند و جز آخرین آنها که بقیه‌الله و ذخیرۀ پروردگار در پس پردۀ غیبت است همگی به وسیلۀ این دشمنان خبیث به شهادت رسیده‌اند. به تصریح قرآن کریم شیاطین در مقابل آرمان همۀ پیامبران خدا ایستاده و برای جلوگیری از تحقق آن همواره دسیسه می‌کنند:

«وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِکَ مِن رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّی أَلقَی الشَّیطانُ فی‏ أُمنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللَّهُ ما یُلقِی الشَّیطانُ ثُمَّ یُحکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ؛[۴۴] هیچ پیامبری را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه هرگاه آرمان را در نظر می‌گرفت (و طرحی برای پیشبرد اهداف الهی خود می‌ریخت)، شیطان در آن دسیسه [و با آن مقابله] می‌کرد؛ امّا خداوند القائات شیطان را از میان می‌برد، سپس آیات خود را استحکام می‌بخشد؛ و خداوند دانا و حکیم است».

پیامبران و امامان معصوم، بزرگ‌ترین، اثرگذارترین،‌ معنوی‌ترین و مقدس‌ترین انسان‌های تاریخ بودند و زندگی آنها، برترین مصداق زندگی مجاهدانۀ آرمانی است و بی‌تردید همۀ آنان در زمرۀ مقربان و پیشگامان و مجاهدان هستند و زندگی آنان سرمشق زندگی همۀ کسانی که می‌خواهند به خدای متعال تقرب یابند. شگفت اینکه این بزرگان به گونه‌ای زندگی می‌کردند که طاغوت‌های زمان، وجود آنها را تحمل نمی‌کردند و از عملکردشان به ستوه می‌آمدند. در میان امامان شیعه، امامی که در رأس حاکمیت بود، امامی که قرارداد صلح را پذیرفت، امامی که بر حاکم فاسد شورید، امامی که در سجادۀ عبادت و دعا بود، امامی که کرسی درس فقه و معارف به‌پا کرد، امامی که در قعر زندان و تاریکی سیاه‌چال بود، امامی که ولیَ عهدی را پذیرفت و امامی که در لشکرگاه دشمن محبوس بود، همگی برای طاغوت‌های زمان خود مزاحمت داشتند. در همۀ این شرایط با دستگاه ظلم و شرک درگیر بودند و همگی در این درگیری در معرض سخت‌ترین دشمنی‌ها بودند و همگی جان خود را نثار کردند. پیامبران الهی هم همین گونه بودند و بسیاری از آنان شهید شدند؛ بنابراین شناخت زندگی این پیشوایان، شناخت دین خدا و شناخت حقیقت اسلام است و ما اگر بخواهیم به عنوان وارثان انبیا، پیامبرانه بلکه مسلمانانه زندگی کنیم باید همین ویژگی‌ها را داشته باشیم.

دین خدا، دین مبارزۀ فی سبیل الله است «وَ قاتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُم»،[۴۵]

و دین مسلمانان نیرومند در مقابل دشمنان «وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّه»،

و دین سرسختی بر علیه کافران و به خشم آوردن آنها «أَشِدَّاءُ عَلَی الکُفَّارِ»، «لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفَّارَ»،

و دین ترساندن دشمنان خدا «تُرهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُم»،

و دین سلاح آهنین پس از ارائۀ کتاب و میزان و بینات «أَنزَلنَا الحَدیدَ فیهِ بَأسٌ شَدیدٌ»،

و دین جهاد با کافران و سخت‌گیری بر آنان «جاهِدِ الکُفَّارَ وَ المُنافِقینَ وَ اغلُظ عَلَیهِم»،

و دین رفع فتنه از عالم «وَ قاتِلُوهُم حَتَّی لا تَکُونَ فِتنَهٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ»،

و دین استقامت و تسلیم نشدن «فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُم فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا استَکانُوا»،

و دین اقامۀ توحید و عدالت. اسلام ناب محمدی، اسلام بزرگ، اسلام شکست‌ناپذیر، اسلام عزیز، اسلام برتر، اسلام مقتدر، اسلام حاضر در صحنۀ اجتماعی، اسلام زنده و متحرک، اسلام جهاد و اجتهاد و اسلام خون و مقاومت است؛ نه اسلام غنچه و قناری که در کنج عافیت می‌خزد و از صحنۀ مبارزه می‌گریزد و با پنهان شدن در لاک عزلت و غربت، خود را از نابودی حفظ می‌کند.

بی‌شک برپا ساختن توحید و عدالت در گسترۀ زمین تنها با توصیه و نصیحت و موعظه، امکان‌پذیر نیست. باید در این مسیر همۀ دشمنانی را که نمی‌گذارند این نغمۀ الهی و توحیدی به گوش جهانیان برسد را دفع کنیم. شناخت رقیبِ سرسختی که همۀ توان خود را به میدان آورده تا صدای ایمان و عبودیت را بشکند و مؤمنان را به بند کشد، و ایستادگی کردن در مقابل او در ساحت نظامی، علمی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی برای این حرکت بزرگ لازم است.

پیامبر رحمت در همان زمان که انسان‌ها را با حکمت و موعظۀ حسن به راه خدا دعوت می‌کرد، بر سر برخی افراد می‌کوبید و گلوی برخی را می‌فشرد و پسر عمویش را به دهان نعره‌کشندگان می‌فرستاد تا آن‌‌‌ها را ساکت کند.[۴۶] اگر این برخورد سخت نمی‌بود، طغیان‌گران و هنجارشکنان به نام آزادی، زمین را به فساد می‌کشیدند و مراکز فرهنگی را ویران می‌کردند.

«وَ لَو لا دَفعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَفَسَدَتِ الأَرض»؛[۴۷]

«وَ لَو لا دَفعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَهُدِّمَت صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ».[۴۸]

بنابراین اگر رسولان الهی آمده‌اند تا دین خدا را در زمین حاکم و غالب گردانند لاجرم باید با دشمنان مبارزه کنند؛[۴۹] تزکیه و تعلیم که در آیات قرآن به عنوان وظایف پیامبران بیان شده است تعلیم و تربیتی در همین مسیر است و حیات طیبه‌ای که قرآن به آن فرامی‌خواند علی‌القاعده از همین قبیل است؛ یعنی بندگی ناب و توحید خالصی که ظهورات اجتماعی و مبارزه با جریان باطل دارد، نه اسلام صلح کلِّ سربه‌زیرِ مهربانی که دل دشمنان اسلام برایش غنج رود و باب دندان فراعنه و طاغوت‌ها باشد.

اگر ما دیدیم رفتار ما جوری است که دشمنان دین، دشمنان اسلام، دشمنان حاکمیّت قرآن نسبت به ما خشمگین نیستند و از وجود ما ناراحت نیستند، باید در مفید بودن خودمان شک کنیم. اگر امیرالمؤمنین است و آن قاطعیّت و آن حرکت و مانند اینها، باید [هم] کسانی مثل معاویه یا عمروعاص یا دیگران از او خشمگین باشند؛ شما هم همین راه را دارید حرکت می‌کنید؛ «لِیَغیظَ بِهِمُ‌ الکُفّار».[۵۰]

تصویرسازی صحیح از مفهوم تربیت یک ضرورت است. می‌توان تربیت و سلوک را به نحوی فرض کرد که از آن تصویر فردی گوشه‌گیر و بی‌تفاوت به مسائل متکثر اجتماعی، در عین حال مقدس و متدین شکل بگیرد، و می‌توان به نحوی از تربیت و سلوک تصویر داد که از آن فردی مجاهد، اجتماعی، تمدن‌ساز، مبارز، دلسوز و درگیر با طاغوت‌ها به ذهن آید.

به‌عنوان مثال می‌توانیم از امام معصوم تصویر یک عالم جلیل‌القدر که دغدغۀ روشنگری و ارائۀ معرفت به شیعیان را دارد و از طریق شاگردپروری و کلاس درس در حال تربیت آحاد مؤمنان است برای مردم شکل دهیم، یا تصویر یک مجاهد نستوه که دغدغۀ اقامۀ توحید در نظامات اجتماعی، مبارزه با طاغوت‌های جائر و به‌دست آوردن راهبری امّت به سوی مقاصد حق را دارد و به دلیل تعارض جدی حاکمیت با او پیوسته در رنج و سختی و مشقت قرار می‌گیرد را شکل دهیم. بدیهی است لوازم هر یک از این تصویرها در جهت‌گیری‌های کلان جامعۀ اسلامی و تدوین برنامۀ تربیتی متفاوت است.

نه می‌توان زحمات اهل‌بیت: در زمینۀ روشنگری و تربیت شاگرد را انکار کرد و نه زحمات سیاسی اجتماعی آنان برای شکل دادن به حکومت اسلامی را؛ اما از میزان تأکید بر برخی ویژگی‌ها و تمرکز بر برخی شاخص‌ها تصویرهای متفاوتی شکل می‌گیرد که اثرات متفاوتی در پی دارد.

همین تصویرسازی‌ها موجب شده است که تصوّر متبادر غالب از روحانی مهذب و متخلق، فرد مقدس گوشه‌گیری باشد که در امور کلان اجتماعی حضور گسترده ندارد. این در حالی است که قرآن کریم در بستر انقلاب رسول اکرم۶ تربیت و سلوک را با متن تحول اجتماعی مرتبط می‌داند.

ذکر این نکته نیز ضروری است که مبارزه با جریان کفر و باطل، موضوعیت ندارد و صرفاً مقدمه‌ای برای بارنشاندن توحید و اقامۀ دین در جهان است؛ مانند کلمۀ «لا اله الا الله» که جانب سلبی و ایجابی دارد. جانب سلبی آن صف‌بندی فعال در مقابل جبهۀ باطل و نفی عبودیت طاغوت‌هاست و مقدمه‌ای برای جانب ایجابی آن یعنی تمدن‌سازی یا سازندگی درونی جامعۀ ایمانی بر پایۀ توحید و احکام الهی به شمار می‌رود.

بنابراین نصرت خدا به نماز خواندن و عبادت کردن و تقوای فردی نیست، بلکه به تلاش برای دفع دشمنی دشمنان و مجاهدت در راه اقامۀ دین خداست. در معارف قرآن و حدیث و در فرهنگ غنیّ شیعی، این موضوع از محکمات و بدیهیات به شمار می‌رود؛ از جمله در دعای شریف ندبه، تقابل جریانیِ دو جبهۀ ایمان و کفر از ابتدای خلقت آدم تا ظهور امام زمان که دوران تحقق آرمان الهی است به خوبی تصویر شده است. در این میان پیامبران و امامان معصوم راهبران جبهۀ حق هستند و عالمان دین به عنوان وارثان انبیا باید همین نقش جریان‌سازی و راهبری امّت را در عصر غیبت بر عهده داشته باشند.

۳-۲) جایگاه جهاد اجتماعی در تقرب به خدا

گفته شد انسان مؤمن ضمن آن‌که تلاش می‌کند از زنجیر معادلات مادی و حصار عالم طبیعت رهایی یابد و از قفس انانیّت بیرون آید، به دسته‌ای وظایف اجتماعی نیز موظف است؛ یعنی علاوه بر جهاد با نفس به مبارزه با بدی‌ها و پستی‌ها در جامعه نیز تکلیف دارد. انسان معنوی تراز اسلام، کسی نیست که به شکل فردی در کنج غاری یا گوشۀ محرابی مشغول نماز و سجده و عبادت است و از تمتّعات و تمنّیات دنیوی فاصله گرفته است؛ بلکه کسی است که جهاد با نفس خود را در خدمت به پروردگار و اولیایش و در راه خدا قرار داده و برای گسترش توحید و ایمان در سراسر زمین تلاش می‌کند.

جالب اینجاست که این مسئولیت از بدو بلوغ بر دوش انسان قرار می‌گیرد. نوجوان مؤمن از همان روز بلکه از همان لحظه که به نماز و روزه مکلف می‌شود، به امر به معروف و نهی از منکر نیز امر می‌شود؛ یعنی همان لحظه که در مقابل خدا مسئولیت پیدا می‌کند نسبت به خلق خدا نیز رسالت الهی می‌یابد و همان‌گونه که باید از شرک و فسق بپرهیزد باید نسبت به جامعۀ پیرامون خود بی‌تفاوت و خنثی نباشد و برای اصلاح آن بکوشد. امر به معروف و نهی از منکر یعنی حساسیت نسبت به جامعۀ پیرامونی، تلاش برای اصلاح آن و موضع‌گیری نسبت به خوب و بدهای آن. نوجوان مؤمن از آغاز ایام تکلیف باید به منزلۀ یک موجود زنده، نسبت به رخدادهای بیرونی و جامعۀ پیرامونی حساسیت داشته باشد و از خود واکنشی نشان دهد و حق ندارد تماشاچی فارغ‌البال و عنصر بی‌مسئولیت بماند.

این احساس مسئولیت و تلاش اجتماعی، برترین عامل تقرّب به خدا و گشوده‌ترین باب سلوک روحانی است و بیشترین اثر را در تعالی روحی و معنوی انسان دارد؛ یعنی همین جهاد اصغر، راه جهاد اکبر را کوتاه و هموار می‌کند و زمینه و امکان رشد را بیشتر فراهم می‌سازد و آدمی را در وصول به خدا و فنای فی الله بسیار یاری می‌رساند.

پیامبر اکرم۶ فرموده‌اند: «إِنَّمَا رَهبَانِیَّهُ امّتی الجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»؛[۵۱] توجه داریم که رهبانیت مسیحی راهی برای تقرب به خدا و به دست آوردن حالات معنوی و روحانی بوده است. پیامبر خاتم در این حدیث شریف می‌فرمایند: رهبانیت امّت من، یعنی راهکار تقرّب به خدا و تحصیل کمالات معنوی برای مسلمانان، خلوت گزیدن و در کنج عافیت عبادت کردن نیست؛ بلکه برای این منظور باید در میدان پرحادثۀ جامعه، مقابل بدی‌ها و طاغوت‌ها ایستاد و برای اقامۀ توحید و محو کفر و ظلم و شرک و فساد و تباهی پایداری ورزید.

حتی در آیین تحریف‌ناشده و اصیل مسیحی آن‌گونه که حضرت عیسی روح‌الله عرضه کرد نیز رهبانیت گوشه‌گیر و منزوی توصیه نشده بود و این پیامبر بزرگ خدا، مردم را به نصرت و مجاهدت در راه خدا در یک حرکت شورانگیز اجتماعی فراخواند و برترین مؤمنان یعنی حواریون نیز در یاری ولیّ خدا با دشمنان او درگیر شدند؛[۵۲] آن رهبانیت جامعه‌گریز، بدعت دست‌ساز کشیشان مسیحی و ابتکار تحریف و دستکاری آنان در دین مسیحیت بود و خدای متعال هرگز بدان فرمان نداده بود: «وَ رَهبانِیَّه ابتَدَعُوها ما کَتَبناها عَلَیهِم».[۵۳]

فعالیت اجتماعی نه تنها مانعی برای رشد معنوی نیست؛ بلکه اگر به قصد قربت انجام گیرد مایۀ رشد معنوی و تعالی روحی است؛ و فراتر از آن، رشد معنوی و کمالی که از طریق مجاهدت اجتماعی حاصل می‌شود از راه دیگری دست‌یافتنی نیست.

کلیدواژۀ «جهاد» که در آیات قرآن کریم و روایات اهل بیت: ضرب‌المثل ارزش‌های بالای معنوی و فتح باب اولیای خاصّ الهی دانسته شده، به معنای تلاش اجتماعی برای حمایت از دین در مقابل دشمنی‌هاست و برخلاف واژۀ «قتال» به صحنۀ نبردِ رو در رو در میدان جنگ نظامی اختصاص ندارد. به فعالیت سیاسی هم محدود نمی‌شود؛ بلکه هر فعالیتی که به گسترش اسلام و افق آرمانی تمدن‌سازی کمک کند جهاد است.

امیر مؤمنان علی۷ فرمودند: «فَإِنَّ الجِهَادَ بَابٌ مِن أَبوَابِ الجَنَّهِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّهِ أَولِیَائِهِ وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقوَی وَ دِرعُ اللَّهِ الحَصِینَهُ وَ جُنَّتُهُ الوَثِیقَه؛ جهاد دری از درهای بهشت است که خدا برای اولیای برگزیده‌اش گشوده است و آن لباس تقوا و زره محکم خدا و سپر مطمئن اوست».[۵۴]

جهاد اجتماعی، بسیار بیش از عبادات مناسکی و تقوای فردی برای سالکان مسیر خدا، نورانیت و قداست و تقرب می‌آورد و به مثابۀ بابی که بر خواص اولیا باز شده، مسیر صدساله را به راه یک‌شبه تبدیل می‌کند و رشد معنوی انسان را جهشی و تصاعدی می‌سازد؛ یعنی اگر کسی به دنبال کوتاه‌ترین مسیر برای قرب و وصال و فناست باید در مسیر مجاهدت قرار گیرد. خدای متعال مجاهدان را بر سایر مؤمنان فضیلتی بزرگ بخشیده و فاصلۀ منزلت آنان را نجومی دانسته است:

«لا یَستَوِی القاعِدُونَ مِنَ المُؤمِنینَ غَیرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ المُجاهِدُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم فَضَّلَ اللَّهُ المُجاهِدینَ بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم عَلَی القاعِدینَ دَرَجَه وَ کُلاّ وَعَدَ اللَّهُ الحُسنی‏ وَ فَضَّلَ اللَّهُ المُجاهِدینَ عَلَی القاعِدینَ أَجرا عَظیما (۹۵) دَرَجاتٍ مِنهُ وَ مَغفِرَه وَ رَحمَه»

در این آیۀ مبارکه، پروردگار حکیم به شش بیان متنوع، برتری مجاهدان بر دیگر مؤمنان را – که آنان نیز البته شایستۀ پاداش نیک خدا هستند – تکرار و تصریح کرده است:

۱٫ قاعدان و مجاهدان برابر نیستند؛

۲٫ مجاهدان برتری دارند؛

۳٫ درجۀ مجاهدان برتر است؛

۴٫ مجاهدان فضیلت دارند؛

۵٫ پاداش مجاهدان عظیم است؛

۶٫ نه یک درجه بلکه درجاتی از ناحیۀ خداست.

بنابراین انسان مؤمن متخلِّق اگر بخواهد در مسیر معنویت، منزل به منزل به ملکوت عالم نزدیک شود و به خدا تقرب یابد، باید در کنار عبادات فردی، اقدام مجاهدانۀ اجتماعی داشته باشد و در راه خدا؛ یعنی در راه گسترش توحید و ایمان و ارزش‌ها در سراسر جهان (فی سبیل الله) نقش مؤثر بیافریند. «وَ اجعَلنِی مِمَّن تَنتَصِرُ بِهِ لِدِینِکَ وَ لَا تَستَبدِل بی‌غَیرِی؛ پروردگارا مرا از کسانی قرار ده که به وسیلۀ آنان، دین خود را یاری می‌کنی و کسی را جایگزین من نگردان».[۵۵] یعنی تو که می‌خواهی کلمه‌ات در سراسر جهان حاکم گردد و نورت در تمام زمین منتشر شود، از وجود من در این مقصد عالی استفاده کن و این کار بزرگ را به واسطۀ من انجام ده. مرا لایق این مرتبۀ بلند بدان و از این فیض بزرگ محرومم نساز.

بی‌تردید کسی که در صحنۀ سهمگین جهاد، برای اعتلای دین خدا مبارزه و تلاش می‌کند و «آدم خدا» یعنی سرباز و یاور و خادم او گشته است، نسبت به کسی که در عافیت و راحت و امنیت، به عبادت و مناجات و ذکر و سجده و توسل می‌پردازد و لذت معنوی و ابتهاج عرفانی و ملکوتی را تجربه می‌کنند جلوتر است. به همین جهت ضربت شمشیر امیر مؤمنان در روز جنگ خندق از عبادت جن و انس برتر است. به‌یقین خدای شکور به کسی که زیر بار سنگین مسئولیت الهی و اجتماعی رفته، راحت و عافیت خود را از دست داده و در راه او تعلقات خود را هزینه کرده و درد و دغدغۀ دین و اهتمام امور مسلمین را حمل می‌کند و در میان شعله‌های مصائب خون‌دل می‌خورد و رنج می‌کشد، ثواب و پاداش بیشتری می‌دهد تا کسی که آسوده‌خاطر و بی‌دغدغه، در فضای خلوت و آرام تفرد، ذکر می‌گوید و سجده می‌کند و حضور قلب می‌ورزد. اگر بر فرض چنین کسی از وظایف الهی خود تقصیر نداشته و ولیّ خدا گشته باشد، آن مجاهد حاضر در میدان، نه تنها ولیّ خدا که از اولیای خاصّ خداست و در ساحتی به مراتب بافضیلت‌تر و برتر قرار گرفته است.

امام راحل; به عابدان و سالکان راه خدا می‌فرمودند:

«این وصیت‌نامه‏هایی که این عزیزان می‌نویسند را مطالعه کنید. پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیت‌نامه‏ها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید».[۵۶]

«این پیروزی معنوی و مادی مرهون اسلامی بودن انقلاب و مردمی بودن و توجه مردم به اسلام و تحول روحی عظیمی است که خداوند در این ملت، معجزه‏آسا ایجاد فرمود، از آن جمله این جوانان بسیار عزیز در سطح کشورند که ناگهان با یک جهش برق‏آسای معنوی و روحی با دست رحمت حق تعالی از منجلابی که برای آنان با دست پلید استکبار جهانی که از آستین امثال رضا خان و محمد رضا خان و دیگر سرسپردگان غرب یا شرق تهیه دیده بودند، نجات یافته و یک‌شبه ره صد ساله را پیمودند و آنچه عارفان و شاعران عارف‌پیشه در سالیان دراز آرزوی آن را می‏کردند، اینان ناگهان به دست آوردند و عشق به لقاء اللَّه را از حد شعار به عمل رسانده و آرزوی شهادت را با کردار در جبهه‏های دفاع از اسلام عزیز به ثبت رساندند و این تحول عظیم معنوی با این سرعت بی‏سابقه را جز به عنایت پروردگار مهربان و عاشق‏پرور نتوان توجیه کرد.

این جانب هنگامی که این جوانان عزیزِ در عنفوان شباب را که با گریه از منِ عقب‌مانده، تقاضای دعا برای شهادت می‏کنند، مشاهده می‌کنم از خود مأیوس و از آنان شرمنده می‏شوم و هنگامی که عکس‌های متعدد این شهیدان نورس نورانی را می‏نگرم و ارزش‌های انسانی و مقامات الهی آنان، که خود از آنها به مرحله‏هایی دور هستم غبطه می‏خورم و چون به مادران و پدران این جوانان و نوجوانان شهید برخورد می‏کنم و آن شجاعت‌ها و شهامت‌های فوق تصور را از آنان مشاهده می‏کنم احساس حقارت نموده، به پیشگاه پیامبر بزرگ اسلام۶ و حضرت بقیه اللَّه روحی لمقدمه الفداء به‌خاطر چنین امتی و پیروانی متعهد و مجاهد تبریک عرض می‏کنم و از خداوند تعالی ولی نعمت و حافظ امّت سپاسگزارم».[۵۷]

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز مقامات چنین مجاهدان سالکی را هم‌تراز با بزرگان عرفان می‌دانند:

پیرمردهای ما؛ اساتید سلوک و عرفان، سی، چهل یا پنجاه سال زحمت کشیدند، ریاضت کشیدند، عبادت کردند، تا در آخر عمرشان آن حالت فنا در آن‌ها به‌وجود آمد و وجه‌الله را رؤیت کردند؛ توانستند لقاءالله را کسب کنند. یکی از عرفای معروف سالک که از علمای بزرگی بود که من زیارتش کرده بودم، در این چند سال آخر زندگی‌اش تنها در نجف زندگی می‌کرد؛ آقازاده‌اش که در تهران بود، به من گفت که ایشان از نجف به من نوشته که آن چیزی که سال‌های متمادی در انتظارش بودم، همین روزها خدا نصیبم کرد و آن را به دست آوردم. او بعد از چهل، پنجاه سال ریاضت، گناه نکردن، عبادت کردن، مستحبات را انجام دادن، روزه گرفتن، سختی‌ها را تحمل کردن، گرسنگی و فقر نجف را به جان خریدن، از عناوین و القاب و ریاست‌ها کناره گرفتن و به این‌ها چشم ندوختن، زندگی را زاهدانه گذراندن و با توجه دایم به خدا، این حالت برایش پیدا شده؛ اما من می‌دیدم که یک جوان هجده، نوزده یا بیست ساله که نه ریاضت آن‌چنانی کشیده و نه پنجاه سال عمرش را صرف این کار کرده و نه استاد دیده، و فقط یک کار کرده؛ از جانش گذشته، خدای متعال این موهبت معنوی را در ظرف و در کیسۀ او گذاشته و این جوان نورانی طوری حرف می‌زند که آخوند «ملا حسین‌قلی همدانی» حرف می‌زده؛ مرحوم «حاج میرزا علی آقای قاضی» حرف می‌زده؛ مرحوم «آقا میرزا جواد ملکی» حرف می‌زده. حرف این جوان، بوی حرف‌های آن‌ها را می‌دهد؛ در حالی‌که شاید این جوان اسم آن‌ها را هم نشنیده است.[۵۸]

احادیثی که فضیلت عالمان را نسبت به عابدان بیان می‌کند بر چنین حقیقتی اشاره دارد که عالمان، در یک جهاد اجتماعی سنگین، بار جامعه را بر دوش می‌کشند و علاوه بر نیاز شخصی، ایتام آل پیامبر۶ را سرپرستی و راهبری می‌کنند.[۵۹]

عَالِمٌ یُنتَفَعُ بِعِلمِهِ أَفضَلُ مِن عِبَادَهِ سَبعِینَ أَلفَ عَابِدٍ؛[۶۰]

فَضلُ العَالِمِ عَلَی العَابِدِ کَفَضلِ القَمَرِ عَلَی سَائِرِ النُّجُومِ لَیلَهَ البَدرِ.[۶۱]

توجه به مسئولیت اجتماعی و پرداختن بدان، آنقدر اهمیت دارد که عبادات فردی نیز جایگزین آن نمی‌شود و نمی‌توان به بهانۀ اشتغال به عبادتِ پروردگار از آن سر باز زد. امام کاظم۷ آن هنگام که در سیاه‌چال مخوف هارون قرار گرفتند و از هرگونه ارتباط اجتماعی محروم و ممنوع گشتند چنین مناجات فرمودند:

اللّهُمَّ انّکَ تَعلَمُ انّی کُنتُ أسألُکَ اَن تَفرِغَنی لِعِبادَتِکَ، اللّهُمّ وَ قَد فَعَلتَ فَلَکَ الحَمدُ؛[۶۲] پروردگارا از تو درخواست کرده بودم که مرا برای عبادت خود فارغ گردانی، تو را شکر می‌گویم که چنین (نعمتی نصیبم) کردی.

از این بیان معلوم می‌گردد که انسان در میانۀ اجتماع حق ندارد زمان و توان خود را تنها صرف امور عبادی فردی کند و تا آن هنگام که اختیار عملِ اجتماعی و تأثیرگذاری بر محیط پیرامون خود را دارد وظیفه‌ای مهم بر دوش دارد که او را از عبادت فردیِ فارغ‌البال و خلوتِ دائم با پروردگار مانع می‌شود. انسان مؤمن همان‌گونه که در پی تحقق «انسان ایده‌آل اسلامی» در وجود خود تلاش می‌کند، به هدف تحقق «جامعۀ ایده‌آل اسلامی» نیز در پیرامون خود باید تلاش کند و فراتر از اهداف شخصی و پی‌گیری سعادت فردی، اهداف خدای متعال یعنی کمال اجتماعی را دنبال کند.

شخصیت‏های بزرگی که در سلوکِ روحانی و خودسازیِ معنوی موفق بوده‏اند، ولی گوشۀ عزلت گزیده و به جهت ناتوانی، از انجام خدمات فرهنگی و اجتماعی طفره رفته‏اند، تنها نیمی از راه را پیموده‏اند. اینان گرچه ارزش‏های فردی فراوانی اندوخته‌اند؛ اما نخست این‌که در تأمین رضایت کامل خدا و امام عصر۷ موفق نبوده‏اند و سپس الگوی کاملی برای طراحی سیمای انسان مطلوب تربیت‌یافتۀ دینی نیستند. به بیان دیگر اینان گرچه آدم‌های خوبی هستند؛ اما یاوران خوبی برای تحقق مقاصد امام زمان۷ نیستند. امام عسکری۷ فرموده‌اند:

خَصلَتَانِ لَیسَ فَوقَهُمَا شَی‏ءٌ؛ الإِیمَانُ بِاللَّهِ وَ نَفعُ الإِخوَانِ؛[۶۳] برترین خصلت‌ها دو چیز است: ایمان به خدا و سودمندی برای دیگران.

برترین مصداق سود رساندن به دیگران، فراتر از حل مشکل معیشتیِ چند خانوادۀ مستمند محروم،[۶۴] اصلاح جامعۀ انسانی و تلاش برای رفع ظلم و فسق و کفر و شرک و فساد و فتنه از سراسر جهان و در مقیاس کل زمین است؛ همان مأموریتی که خدای متعال به بندگان خاص و پیامبران بزرگ خود عطا کرده است.

بر همین اساس تردید نداریم که منزلت معنوی عالمانی مانند امام راحل، رهبر کنونی انقلاب و مراجع عظامی که رسالتمندانه بار سنگین رهبری شیعه را در عصر غیبت بر دوش گرفته‌اند و چه بسا فرصت و فراغت عبادت‌های طولانی و توجهات معنوی سنگین ندارند از بسیاری عابدان سالک و عارفان اهل سرّ و اهل معنا برتر است.

این نکته را تذکر دهیم که مراد ما از «فعالیت اجتماعی» خصوص فعالیت‌های سیاسی یا مدیریتی نیست؛ بلکه هر فعالیتی را که به جریان شیعه در افق آرمانی تمدن‌سازی کمک کند در بر می‌گیرد؛ هر فعالیتی که در آن شخص از ظرفیت‌ها و توانایی‌های خود با دغدغه اعتلای امر اسلام و جامعه اسلامی و به هدف گسترش بندگی در جهان بهره می‌گیرد.[۶۵]

مقصود ما از این مقایسه، مقایسۀ دو سبک زندگی حوزوی است؛ یکی روش عالمانی که با احساس مسئولیت و رسالت اجتماعی، خود را به عرصۀ حوادث واقعه و مسائل جامعه می‌زنند و با ورود به این صحنه، طبعاً تفرغ خاطر خود را برای چلّه‌ها، خلوت‌ها، عبادت‌های خاص و سجده‌های طولانی از دست می‌دهند و دوم روش عالمانی که از درگیری‌های اجتماعی و ورود به مسائل تودۀ مردم می‌پرهیزند تا در اسما و صفات و جمال و جلال الهی مستغرق بمانند. حاصل این مقایسه، خطوط اصلی برنامۀ تربیتی حوزه‌های علمیه را خصوصاً در ساحت تربیت معنوی معلوم می‌کند و به طلبۀ جوان می‌آموزد که الگوی فعالیت‌های معنوی خود را چگونه انتخاب کند.

پیش از این گفته شد کسی که همّت بزرگ‌تری دارد و به اصلاح همۀ عالم اهتمام کرده است، از کسی که تنها دغدغه‌مند اصلاح خود و رسیدن به مقامات بالای عرفانی است بزرگ‌تر است؛ البته کسی که می‌خواهد مصلح جهان شود لاجرم پیش‌تر باید درون خود را اصلاح کرده باشد.

مسألۀ اصلی در این میان، تزاحم بین توجهات معنوی با علم آموزی یا خدمات اجتماعی و کشف نقطۀ تعادل میان آنهاست؛ روشن است که حفظ توجهات معنوی در محیط پرهیاهوی جامعه و با انواع درگیری‌ها و اشتغالات تشتت‌آفرین به‌مراتب دشوارتر از توجهات معنوی در خلوت و عزلت است و البته به همین دلیل ریاضتی سنگین‌تر، مؤثرتر و علی‌القاعده بسیار ارزشمندتر خواهد بود.

آنچه که خدای متعال از بندگان خواسته، ذکر دائم پروردگار در همۀ شرایط و احوال است و اینکه کسب و کار و فعالیت‌های زندگی مانع یاد خدا نشود نه اینکه فعالیت‌های اجتماعی به خاطر یاد خدا تعطیل گردد.

رِجالٌ لا تُلهیهِم تِجارَهٌ وَ لا بَیعٌ عَن ذِکرِ اللَّهِ[۶۶]

الَّذینَ هُم عَلی‏ صَلاتِهِم دائِمُون‏[۶۷]

و آنچه به عمل ایمانی ارزش می‌بخشد همین یاد خدا و نیت خالصانه است.

سبک زندگی این عالمان رسالتمدار بیشترین شباهت را به زندگی پیامبران و امامان معصوم دارد. پیامبران و معصومان که برترین بندگان خدا بودند و بالاترین مقامات معنوی را داشتند گرچه اهل عبادت و توجهات معنوی بودند ولی هرگز عبادات شبانه و مناجات سحری آنان بر حضور اجتماعی و ارتباطات مردمی و خدمات و مبارزاتشان اثر نگذاشت و آنان را از متن فعالیت‌های اجتماعی خارج نکرد. اگر پیشوایان معصوم، عابدان سالکی بودند که روزگار خود را به انعزال و تفرّد می‌گذراندند و پنجه در پنجه دشمنان نمی‌انداختند هرگز قدرتمندان و طاغوت‌های زمان، احساس خطری از آنان نمی‌کردند و با آنان دشمنی نمی‌داشتند. در حالی که همۀ پیامبران و امامان معصوم دشمن داشتند[۶۸] و همۀ معصومان – جز امام زمان که ذخیرۀ خداوند است – شهید شدند.

به این ترتیب هیچ الگوی معنوی و سبک معنویت‌ورزی دیگری این مقدار مطلوبیت ندارد و قابل توصیه نیست. این روش معیار از زندگی معنوی نباید با روش‌های دیگر هرچند دارای نتایج شگفت و خیره‌کننده باشد، مقایسه شود. اگر فرض کنیم نوعی سلوک معنوی به آینده‌بینی، ذهن‌خوانی، دورجنبانی، ادراکات فراحسی، غیب‌گویی، طیّ الارض، تصرفات تکوینی و امور خارق‌العاده منتهی می‌شود، نباید با دیدن این نتایج غریب، آنها را حق بپنداریم و به آن توصیه کنیم. چه بسا این نتایج حیرت‌انگیز بیش از آنکه مقرّب باشد و مایۀ رشد و ارزش واقعی گردد، ما را از خدای متعال و اولیای او دور کند؛ شبیه تمرین‌های سخت و سنگینی که در باشگاه‌های پرورش اندام به رشد بدنی خیره‌کننده و عضله‌های پیچیده و حیرت‌آور می‌انجامد؛ این عضلات شگفت‌انگیز گرچه کارهای خارق‌العاده و نادری می‌کنند؛ اما در سیمای مطلوب یک انسان آرمانی به آن توصیه نمی‌شود؛ زیرا به دست آوردن چنین توان بدنی و اندام عجیبی نیازمند صرف زمان بسیار زیادی است که آدمی را از بسیاری مطلوبیت‌های دیگر بازمی‌دارد و تصویر کلّی او را ناموزون و کاریکاتوری می‌کند. همین‌طور تحصیل برخی دارایی‌های معنوی و توانمندی‌های ماورایی ما را از رشد متعادل و تقرّب موزون به اولیای معصوم: دور می‌کند و به همین جهت قابل توصیه و ارزشمند نیست؛ بنابراین دو گونه معنویت وجود دارد: معنویت مطلوب و معنویت نامطلوب. معنویت مطلوب، معنویتی است که در خدمت اهداف خدا قرار گیرد و مصداق همراهی و هماهنگی با پیامبران او در گسترش جهانی توحید و اقامۀ عدالت در زمین باشد؛[۶۹] پس کسی که به دنبال کار خدا نیست هرچه معنویت داشته باشد مطلوب نیست. هزار سال نماز و عبادت، بدون پیوند با طرح خدا و جریان ولایت، رهبانیت غیرالهی و بی‌فایده بلکه بی‌دینی شمرده شده است.[۷۰] معنویت و ریاضت یا کشف و شهود و کرامتی که به جبهۀ حق کمک نکند یا مانع گسترش توحید و عدالت در عالم شود در فرهنگ اسلامی توصیه نشده است.

تفاوت معنویت مطلوب با معنویت نامطلوب تفاوت تمرین‌های ورزشی دو ورزشکار است که یکی به هدف توانمندشدن در انجام وظایف زندگی به باشگاه می‌رود و دیگری صرفاً برای پرورش اندام و ساختن ماهیچه و عضلۀ شگفت‌انگیز. این دو نفر هر دو ورزشکارند و هردو به باشگاه می‌روند و هر دو تمرین می‌کنند؛ اما میزان و کیفیت این دو تمرین بسیار متفاوت است.

اگر در مسیر اهداف خدا نباشیم عبادت هرچه بزرگ و سنگین باشد سودی ندارد؛ اما اگر در پیوند ولایی با طرح خدا باشیم، فعالیت‌های کوچک ما هم مفید است. همان‌گونه که قلب برون‌افتاده از پیکر بی‌فایده است اما یک انگشت متصل به پیکر، سودمند و زنده است.

معنویت مطلوب در پرتو دغدغۀ حاکمیت الله و نصرت امام شکل می‌گیرد و برای معنوی شدن باید به اقامۀ مقاصد خدا و گسترش توحید در کل زمین یاری کرد و گرنه آنچه معنویت تصور شده بیش از آنکه عبودیت ربّ باشد ارضای نفس است. اگر در طرح خدا عمل نکنیم و آرمان خدا را نداشته باشیم چندان تفاوتی میان مسجد و میکده نیست؛ زیرا در هر حال به اهداف خدا ضربه می‌زنیم؛ البته اگر در خطّ خدا عمل کنیم مسجد و معنویت برای ما ضروری است.

نکتۀ دیگری که در ارزش وجودی این عالمان و الگوبودنشان باید بیان شود توانایی، کارآمدی و اثربخشی آنها در جامعه است. خدای متعال در قرآن کریم این توانایی‌ها را در پرتو ارزش صراط مستقیم ستوده است: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مثلاً رَجُلَینِ‏ أَحَدُهُما أَبکَمُ لایَقدِرُ عَلی‏ شَی‏ءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلی‏ مَولاهُ؛ أَینَما یُوَجِّههُ لایأتِ بِخَیرٍ. هَل یَستَوی هُوَ وَ مَن یَأمُرُ بِالعَدلِ وَ هُوَ عَلی‏ صِراطٍ مُستَقیمٍ؛[۷۱] و خدا مَثَلی زده است به دو کس که یکی از آنان لال است [و] بر هیچ کاری قدرت ندارد و سربار مولای خویش است؛ او را هر کجا روانه می‏کند منفعت و سودی نمی‏آورد، آیا چنین کسی با کسی که [گویا و شنواست و] به عدالت فرمان می‏دهد و بر راهی مستقیم قرار دارد یکسان است؟

در این آیۀ مبارک، خدای متعال دو کس را باهم مقایسه می‌کند. می‌توانیم به جای این دو کس، دو طلبه را قرار دهیم. یکی طلبه‌ای بی‌زبان، بی‌هنر و ناکارآمد که عُرضه و توان هیچ کار مفیدی ندارد و سربار و طفیلی مولایش امام زمان۷ است؛ یعنی امکانات حوزه را تنها برای رشد شخصی و بهره‌مندی‌های عبادی و سلوکی خود مصرف می‌کند و بازده مثبت و خاصیت قابل ذکری ندارد. هرکجا که روانه‌اش کنند و در هر موقعیت و مسئولیتی قرارش دهند خیری نمی‌آفریند و دستاوردی نمی‌آورد. چنین طلبه‌ای قطعاً با طلبۀ خودساختۀ قدرتمندی که می‌تواند از توانایی خود در راه اقامۀ عدالت و توحید بهره گیرد مساوی نیست.[۷۲] مطابق این تعلیم قرآنی، حوزۀ علمیه موظف است در فرایند تربیت نیروی انسانی آیندۀ خود، طلابی را به جامعه تحویل دهد که بیشترین اثرگذاری و نقش‌آفرینی را داشته باشند و بتوانند خدمات ارزشمند درشتی به جامعه ارائه دهند. بی‌شک لازمۀ چنین هدفی بهره‌گیری از جوانان توانا، مستعد و شایسته است و به یک برنامۀ معنوی متعادل در کنار توانمندی‌های دیگر نیاز دارد.

شاهد روشن اینکه بزرگان اصحاب و یاران معروف ائمۀ شیعه، همین مجاهدان اثرگذار بودند نه عابدان و سالکانی که توان نقش‌آفرینی‌های اجتماعی را نداشته باشند. امامان معصوم یاران خود را این گونه تربیت می‌کردند و تعریف و تمجیدی که ایشان از یاران مجاهد خود کرده‌اند برای عارفان و عابدان دیده نمی‌شود.

علی‌القاعده به همین جهت است که امام صادق۷ احترام ویژه‌ای برای هشام بن حکم قائل بودند و او را در کنار خود و در صدر مجلس می‌نشاندند و دربارۀ او فرمودند: «هَذَا نَاصِرُنَا بِقَلبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ یَدِه‏؛ این جوان با دل و زبان و دستش یاور ماست» درحالی‌که جوان‌ترین افراد مجلس بود و تازه مو در صورت او روییده بود.[۷۳] این برخورد امام۷ ارزش عظیم یاری خدا و نصرت امام معصوم را روشن می‌کند؛ بنابراین اگر کسی بر اثر کثرت عبادات و خلوات و توجهات معنوی به انواع مقامات عرفانی دست یافته باشد ولی از کسب دانش و مهارت لازم برای یاری خدا وامانده باشد و توان نصرت امام را نداشته باشد از فیض معنویت اصیل محروم است و قدر و قیمت معنوی او کمتر از اصحاب پیامبر اکرم و حواریّین امامان معصوم است.

در واقع برترین عبادت‌ها و مؤثرترین اسباب تقرب به خدا فراتر از نماز و نافله و مناسک، همین مجاهدت‌هاست که به نیت سربلندی اسلام و گسترش مکتب اهل بیت در جهان صورت می‌گیرد. مواجهۀ پیامبر اکرم۶ در مسجد با دو گروه که یکی به عبادات مستحبی مشغول بود و دیگری مباحثۀ علمی می‌کرد و حضور تشویق‌کنندۀ آن حضرت در گروه دوم، همین معنا را تأیید و تأکید می‌کند. همچنین فرمایش آن حضرت که «فرشتگان و ساکنان عوالم بالا، بال‌های خود را برای طالبان علم فرش می‌کنند»[۷۴] نشان از این است که با علم‌آموزی در راه خدا می‌توان با ملکوت عالم ارتباط برقرار کرد. طبعاً خدای متعال هم برترین پاداش معنوی را به این عالمان عنایت می‌کند؛ یعنی مقام و مرتبۀ وجودی آنان را به پاس مجاهدت‌هایشان بیش از دیگران ارتقا می‌بخشد: «اللَّهُمَّ اجعَلنَا مِمَّن تَنصُرُهُ وَ تَنتَصِرُ بِهِ لِدِینِکَ فِی الدُّنیَا وَ الآخِرَه».[۷۵]

امر امام زمان۷ به مرحوم آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی که پس از شهادت فرزندش تصمیم گرفته بود از ریاست و زعامت کناره‌گیری کند نیز در همین زمینه جالب توجه است: «أرخِص نَفسَک، وَ اجعَل مَجلِسَکَ فی الدِّهلیزِ، وَ اقضِ حوائِجَ النّاس، نَحنُ نَنصُرُکَ؛ خودت را برای مردم ارزان کن (در دسترس همه قرار بده). محل نشستنت را دهلیز خانه انتخاب کن و حاجت‌های مردم را برآور؛ ما یاری‌ات می‌کنیم».[۷۶]

بنابراین کسی که معنویت را برای تقرب به خدا و کسب رضایت او یا پاداش الهی می‌خواهد باید از طریق یاری دین خدا و گسترش بندگی در جهان پیش رود؛ کسی هم که به دنبال کشف و کرامات و قدرت‌های غیبی است چه بسا راه‌های دیگری بیابد! بی‌تردید معنویتی که از طریق رضای خدا حاصل شود بسیار ارزشمندتر از معنویت‌های دیگر است و رضایت خدا در پیشبرد اهداف خدا و سربازی دین اوست. به این ترتیب معنویت‌های فردی موضوعیتی ندارند و تمام ارزش آن به این است که انسان را برای جهاد در راه خدا و نصرت دین او با معرفت و خلوص نیت، آماده‌تر می‌سازد.

حاصل آنکه به جای توصیۀ افراد به عبادت‌های طولانی و انعزال از مردم، شایسته است آنان را به کسب علم و تجربه و مهارت با نیت آماده شدن برای یاری دین خدا و سپس خدمتگزاری و نقش‌آفرینی و اثرگذاری در مسیر گسترش بندگی در جهان توصیه کنیم؛ زیرا خدای متعال پیش از آن و بیش از آن که عابد و سالک بخواهد، ناصر و لشکر خواسته است: «لَیُعِدَّنَّ أَحَدُکُم لِخُرُوجِ القَائِمِ وَ لَو سَهما؛[۷۷] هریک از شما باید برای ظهور امام زمان آماده شود، هرچند به آماده‌کردن یک تیر». در این عبارت تیر و ابزار جنگی تنها از باب نمونه بیان شده و این توصیه به عمومیت خود انواع آمادگی‌ها را در بر می‌گیرد؛ بنابراین هر نوع توانایی، دانش، مهارت، حرفه یا ابزاری که به کار گسترش دین خدا و اقامۀ توحید و عدالت در زمین بیاید مطلوب است و باید پی‌گیری شود.

در میان کارگزاران امیرالمؤمنین۷ شخصیت‌های بزرگی مانند مالک اشتر نخعی و کمیل بن زیاد دیده می‌شوند. مالک اشتر یک عنصر اثرگذار مقتدر و یک مدیر هوشمند و کارآمد است که هم در عرصۀ نظامی و هم در عرصۀ سیاسی به آن حضرت یاری فراوان رسانده است. امام علی۷ از داشتن چنین نیروی توانایی به شدت خوشحال و مبتهج است و در واگذاری امور حکومت به او دل‏آرام و آسوده خاطر؛[۷۸]

کمیل نیز عارف سالک دل‌سوخته‌ای است که مونس خلوت‌ها و تنهایی‌های امیرمؤمنان۷ است و معارف سنگینی را از آن حضرت دریافت کرده است؛ ولی آنگاه که از جانب امام به کارگزاری شهرکی – به نام هیت – گمارده می‏شود، در دفع سپاهیان دشمن که از حوزه مأموریت او گذشتند و به تاراج مسلمانان پرداختند، ناکام می‏ماند. به همین جهت امام۷ بر او خرده می‏گیرند و از او گلایه می‏کنند.[۷۹] مقایسۀ کلمات آن حضرت دربارۀ عظمت مالک اشتر و شکایت ایشان از کمیل بن زیاد بسیار آموزنده است[۸۰] و تکلیف برنامۀ معنوی طلبه را در برابر فعالیت‌های اجتماعی و برنامه‌های دیگر معلوم می‌سازد.

مرحوم علامۀ حسن‌زادۀ آملی که خود از عارفان سالک و مردان راۀافته بود، مزار شهدا را جایگاه خواصّ اولیای خدا می‌دانست، تربت آنان را بر چشم می‌کشید و می‌فرمود: «شهدا از اولیا برترند؛ زیرا عارفان به کمال جان می‌رسند و شهدا به وصال جانان. عارف جان‌پرور است و شهید از جان گذر کرده است. عارف لقاء الله می‌خواهد و شهید به وجه الله نظر می‌کند».

سخن علامۀ طباطبایی در این موضوع شنیدنی و راه‌گشاست:

«پرسش: نظر به این‌که در زمان امیر مؤمنان۷ شیعیان آن حضرت از نظر عکس‏العمل اجتماعی بر دو گروه تقسیم شدند: اول، آنهایی که از جار و جنجال‏ها و غوغای اجتماع و کشمکش‏های دوران به دور [مانده] و فقط به اصلاح خویش و تهذیب نفس پرداختند (مانند اویس قرنی، کمیل و غیره) تا این‌که در رکاب آن حضرت شهید شدند و یا این‌که به دست دیگری به قتل رسیده و یا بالاخره از دنیا رفتند. گروه دوم آن کسانی که برعکس طایفۀ اول در گیرودارهای اجتماع وارد شده و همه جا مشغول فعالیت بودند (مانند مالک اشتر و غیره). این دو جبهه در قرون اخیره بهتر نمایان است. از گروه اول مرحوم حاج ملا حسین‌قلی همدانی و تلامیذ خاصش و از گروه دوم مرحوم آقا شیخ محمدحسین کاشف‏الغطا و سید شرف‏الدین جبل‌عاملی و غیره را می‏توان نام برد. با توجه به این‌که در مورد اشخاص نظری نیست و فقط طرح این سؤال بدین‏جهت است که آیا تهذیب اخلاق در متن جامعه است و یا این‌که احتیاج به عزلت و تنهایی دارد؟ و کدام یک از این دو روش مورد توجه اسلام و پیشوایان بوده و در راه پیشبرد اهداف عالیه اسلام مؤثرتر است؟

پاسخ: آنچه از لابه‏لای کتاب و سنت دستگیر می‏شود این است که اسلام کمال خداشناسی و خلوص بندگی را می‏خواهد، به طوری که انسان به‏غیر خدا عزّ اسمه تعلق (هیچ‏گونه تعلق) نداشته باشد. از این استکمال هرچه میسور است مطلوب است، کم یا زیاد «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِه‏» و «فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ». جز این‌که اسلام دینی است اجتماعی که رهبانیت و عزلت را الغا نموده، کسانی که به تهذیب نفس و تکمیل ایمان و خداشناسی مشغول هستند، کمال را در متن اجتماع با مشارکت با دیگران باید به دست آورند. تربیت‌شدگان ائمۀ هدی: نیز در صدر اسلام همین رویه را داشته‏اند. سلمان که درجۀ دهم ایمان را داشت، در مدائن حکومت می‏کرد و اویس قرنی که ضرب‏المثل کمال و تقوی بود، در جنگ صفین شرکت کرد و در رکاب امیرالمؤمنین۷ شهید شد».[۸۱]

پاورقی ها :

  1. . توحید و ایمان دو روی یک سکه‌اند و از مفهوم «ایمان» به اعتباری دیگر، با عنوان «توحید» یاد شده است؛ به این جهت که «توحید» حقیقتی نفس‌الامری در عالم ثبوت است که انسان با آن نسبت ایمانی و رابطۀ قلبی برقرار می‌کند. اگر نگاه خود را مستقمیا به ظرف واقع معطوف کنیم «توحید» و اگر مناسبت وجودیِ انسان با آن امر واقعی را در نظر آوریم «ایمان» نام خواهد گرفت. به بیان دیگر «توحید» حقیقت هستی بدون لحاظ انسان است و «ایمان» مناسبت انسان و تعلق قلبی او بدان؛ بنابراین «انسان مؤمن» همان «انسان موحّد» است و «تربیت ایمانی» همان «تربیت توحیدی».
  2. . ر.ک: محمد عالم‌زادۀ نوری؛ راهبرد تربیت اخلاقی در قرآن کریم، فصل سوم و چهارم.
  3. . «الإیمانُ بِضعٌ و سَبعونَ شُعبَه، فأفضَلُها قَولُ لا إله إلاّ اللّه، و أدناها إماطَهُ الأذی عَنِ الطَّریقِ، و الحَیاءُ شُعبَهٌ مِن الإیمانِ» (کنز العمّال، حدیث ۵۲)؛ پیامبر خدا فرمودند: ایمان هفتاد و اندی شاخه است که برترین آنها قول «لا إله إلاّ اللّه» است و کمترین آنها برداشتن چیزهای آزارنده از سر راه مردم؛ و حیا نیز شاخه ای از ایمان است. نسل‌های اول محدثان و اندیشمندان بزرگ شیعه و سنی در مقام استقصای گزاره‌های اخلاقی، محوریت را به «ایمان» داده و همۀ فضایل و رذایل را گرد «ایمان» آورده و شعب و شاخه‌های آن دانسته‌اند؛ حتی در کتاب‌های کهن حدیث، بابی با عنوان اخلاق نگشوده‌اند. بزرگ‌ترین و معتبرترین جامع حدیثیِ شیعه کافی که توسط بزرگ‌ترین محدث تاریخ تشیع ـ کلینی ـ پدید آمده است، تمام روایات اخلاقی را در کتاب الایمان و الکفر و ذیل این دو عنوان جمع کرده است. در میان اهل تسنن نیز کسانی مانند بیهقی در شعب الایمان و حسین بن حسن حلیمی در منهاج الدین فی شعب الایمان با استناد به همین حدیث معروف نبوی، روایات اخلاقی را در بیان شاخه‌های ایمان به رشتۀ تحریر درآورده‌اند.
  4. . ارنستو چگوارا (Ernesto Che Guevara / 1928- 1967 م) چریک انقلابی مارکسیست و از شخصیت‌های اصلی انقلاب کوباست که نماد فرهنگ انقلابی و حماسی جهان شمرده می‌شود. روحیۀ مبارزه در وی با مشاهدۀ آسیب‌های اجتماعی فراگیر مانند فقر و گرسنگی و بیماری پدیدار شد و تمایل برای نقش‌آفرینی در مبارزه برای سرنگونی استثمار کاپیتالیستی آمریکایی او را به مشارکت در اصلاحات اجتماعی کشانید.
  5. . سورۀ انفال، آیۀ ۱۷٫
  6. . سورۀ بقره، آیۀ ۲۷۲٫
  7. . سورۀ انفال، آیۀ ۶۳٫
  8. . سورۀ نور، آیۀ ۲۱٫
  9. . سورۀ قصص، آیۀ ۵۶٫
  10. . ر.ک: اصغر طاهرزاده؛ آنگاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود.
  11. . محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی، ج۱، ص۳۳٫
  12. . محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی، ج‏۱، ص۳۳۵٫
  13. . سورۀ قصص، آیۀ ۵٫
  14. . سورۀ انفال، آیۀ ۷٫
  15. . سورۀ مزمل، آیۀ ۱-۵٫
  16. . نهج البلاغه، حکمت ۷۳٫
  17. . سورۀ آل‌عمران، آیۀ ۱۴۷٫
  18. . سورۀ بقره،‌ آیۀ ۲۸۶٫
  19. . نهج البلاغه، نامۀ ۵۳٫
  20. . محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی، ج۲، ص۱۰۶٫
  21. . علی بن موسی بن طاووس؛ الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۴۹۹٫
  22. . «وَ ما أَرسَلنا فی‏ قَریَهٍ مِن نَبِیٍّ إِلاَّ أَخَذنا أَهلَها بِالبَأساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُم یَضَّرَّعُونَ» (سورۀ اعراف، آیۀ ۹۴)؛ «وَ لَقَد أَرسَلنا إِلی‏ أُمَمٍ مِن قَبلِکَ فَأَخَذناهُم بِالبَأساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُم یَتَضَرَّعُونَ» (سورۀ مؤمنون،‌ آیۀ ۴۲).
  23. . سورۀ انفال، آیۀ ۱۷٫
  24. . علی بن موسی بن طاووس؛ إقبال الأعمال، ج۱، ص۳۰۹، دعای عرفه.
  25. . «وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ أَصحابُ الجَنَّهِ هُم فیها خالِدُون‏» (سورۀ بقره، آیۀ ۸۲)، «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرجُونَ رَحمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیم‏» (سورۀ بقره: آیۀ ۲۱۸).
  26. . «المُعَلَّی بنِ خُنَیسٍ قَالَ: قُلتُ لأَبِی عَبدِ اللَّهِ یَوما جُعِلتُ فِدَاکَ ذَکَرتُ آلَ فُلَانٍ وَ مَا هُم فِیهِ مِنَ النَّعِیمِ، فَقُلتُ لَو کَانَ هَذَا إِلَیکُم لَعِشنَا مَعَکُم! فَقَالَ: هَیهَاتَ یَا مُعَلَّی أَمَا وَ اللَّهِ أَن لَو کَانَ ذَاکَ مَا کَانَ إِلَّا سِیَاسَهَ اللَّیلِ وَ سِیَاحَهَ النَّهَارِ وَ لُبسَ الخَشِنِ وَ أَکلَ الجَشِبِ؛ فَزُوِیَ ذَلِکَ عَنَّا فَهَل رَأَیتَ ظُلَامَه قَطُّ صَیَّرَهَا اللَّهُ تَعَالَی نِعمَه إِلَّا هَذِهِ؟» (محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی، ج۱، ص۴۱۰).
  27. . پیش‌تر گفته شد جهاد فی سبیل الله به معنای جهاد برای اقامۀ توحید و عدالت در گسترۀ کلّ زمین است. به این ترتیب جهاد فی سبیل الله حتماً به یک پیوند ولایی گسترده نیاز دارد و بدون امام اساساً امکان‌پذیر نیست.
  28. . رهبر انقلاب در توصیف شهید حسن باقری فرمودند: «واقعا این جوان بیست و چند ساله یک طراح جنگ است. کی؟ در سال ۱۳۶۱؛ کی وارد جنگ شده است؟ در سال ۱۳۵۹٫ این مسیر حرکت از یک سرباز صفر به یک استراتژیست نظامی، یک حرکت بیست ساله، بیست و پنج ساله است؛ این جوان در ظرف دو سال این حرکت را کرده است» (بیانات رهبری، ۸/ ۷/ ۱۳۹۸).
  29. . بیانات رهبری، ۲۸/ ۲/ ۱۳۹۸٫
  30. . سخنان امام خمینی در این باره بسیار خواندنی است: «از صدر اسلام تاکنون دو طریقه، دو خط بوده است: یک خط، خط اشخاص راحت‌طلب که تمام همّشان به این است که یک طعمه‌ای پیدا بکنند و بخورند و بخوابند و عبادت خدا هم آنهایی که مسلمان بودند، می‌کردند؛ اما مقدم بر هر چیزی در نظر آنها راحت‌طلبی بود…. تمام آمال آنها این بود که آدم اینجا این چند روزی که هست، خوب استراحت بکند و بنشیند در خانه‌اش عبادت بکند. اسلام را خلاصه کرده بودند در عبادات؛ مثلا، نماز و روزه و امثال اینها. برای اسلام هم غیر از این، خیلی، نه اطلاعات صحیح داشتند و نه ارزشی قائل بودند… یک دستۀ دیگر هم انبیا بوده‌اند و اولیای بزرگ. آن هم یک مکتبی بود و یک خطی بود؛ تمام عمرشان را صرف می‌کردند در این‌که با ظلم‌ها و با چیزهایی که در ممالک دنیا واقع می‌شود همّشان را اینها صرف می‌کردند در مقابله با اینها (سید روح‌الله خمینی؛ صحیفۀ امام، ج۱۴، ص۵۱۹ تا ۵۲۱).رهبر حکیم انقلاب نیز فرموده‌اند: «ما اگر طرفدار اخلاق هستیم، باید همین روحیۀ انقلابی را تقویت کنیم، اخلاق را هم به برکت روحیۀ دینی و انقلابی می‌شود تأمین کرد. اخلاق بدون دین، اخلاق بدون تقوا، اخلاق بدون روحیۀ انقلابی و حرکت جهادی و میل به جهاد در راه خدا، نه پدید می‌آید و نه منعقد می‌شود، اگر هم منعقد شود عمقی ندارد» (بیانات رهبری، ۳۰/ ۵/ ۱۳۹۶).
  31. . سورۀ انفال، آیۀ ۶۰٫
  32. . این عبارت شامل همۀ انواع آمادگی می‌شود و هر نوع توانایی، دانش، مهارت، حرفه یا ابزاری را که به کار گسترش دین خدا و اقامۀ توحید و عدالت در زمین بیاید در بر می‌گیرد و اسبان جنگی تنها از باب نمونه بیان شده است.
  33. . بیانات رهبری، ۲۳/ ۲/ ۱۳۸۸٫
  34. . سورۀ بقره، آیۀ ۲۱۷٫
  35. . البته جهاد فی سبیل الله مفهومی مشکک و دارای مراتب است؛ بنابراین در عالم طلبگی تناسب مرتبۀ آن با استعداد و توان هر طلبه باید در نظر باشد؛ با این وصف انواع نقش‌های طلبگی مشروط بر این‌که در حرکت کلی جامعه به سوی آن آرمان الهی مؤثر باشد و از حدّ نصاب تعریف طلبگی خارج نگردد رسمیت دارد؛ ولی به هر حال طلبۀ مطلوب طلبه‌ای است که در مسیر مبارزه با دشمنان خدا مجاهدت و نقش‌آفرینی می‌کند.
  36. . سورۀ مجادله، آیۀ ۲۱٫
  37. . سورۀ روم، آیۀ ۴۷٫
  38. . سورۀ اسراء، آیۀ ۸۱٫
  39. . احمد بن علی نسائی، السنن الکبری، ج۳، ص۶.
  40. . سورۀ عنکبوت، آیۀ ۳٫
  41. . حسن بن شعبه حرانی؛ تحف العقول، ص۲۴۵٫
  42. . متقی الهندی؛ کنز العمّال، حدیث ۳۱۱۷۰٫
  43. . سورۀ انعام، آیۀ ۱۱۲ و سورۀ فرقان، آیۀ ۳۱٫
  44. . سورۀ حج، آیۀ ۵۲٫
  45. . سورۀ بقره، آیۀ ۱۹۰٫
  46. . «ضَارِبا ثَبَجَهُم آخِذا بِأَکظَامِهِم دَاعِیا إِلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالحِکمَهِ وَ المَوعِظَهِ الحَسَنَه،… کُلَّما أَوقَدُوا نارا لِلحَربِ أَطفَأَهَا اللَّهُ أَو نَجَمَ قَرنُ الشَّیطَانِ أَو فَغَرَت فَاغِرَهٌ مِنَ المُشرِکِینَ قَذَفَ أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا» (احمد بن علی طبرسی؛ الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج‏۱، ص۱۰۰، خطبۀ فدک.
  47. . سورۀ بقره، آیۀ ۲۵۱٫
  48. . سورۀ حج، آیۀ ۴۰٫
  49. . «هُوَ الَّذی أَرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی‏ وَ دینِ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَو کَرِهَ المُشرِکُونَ» (سورۀ توبه، آیۀ ۳۳ و سورۀ صف، آیۀ ۹).
  50. . بیانات رهبری، ۶/ ۶/ ۱۳۹۶٫
  51. . محمد بن علی بن بابویه صدوق؛ الامالی؛ ص۶۶٫
  52. . یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا أَنصارَ اللَّهِ کَما قالَ عیسَی ابنُ مَریَمَ لِلحَوارِیِّینَ مَن أَنصاری إِلَی اللَّهِ قالَ الحَوارِیُّونَ نَحنُ أَنصارُ اللَّهِ فَآمَنَت طائِفَهٌ مِن بَنی‏ إِسرائیلَ وَ کَفَرَت طائِفَهٌ فَأَیَّدنَا الَّذینَ آمَنُوا عَلی‏ عَدُوِّهِم فَأَصبَحُوا ظاهِرین‏ (سورۀ صف، آیۀ ۱۴). تبدیل کردن حرکت پرشور اجتماعی حضرت عیسی۷ به عبادات فردی کنج محراب و گوشۀ مسجد، تحریف و انحرافی بود که عالمان بعدی در آیین مسیحیت پدید آوردند.
  53. . سورۀ حدید، آیۀ ۲۷٫
  54. . نهج‌البلاغه، خطبه ۲۷٫
  55. . محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی، ج۲، ص۵۸۹٫
  56. . سید روح‌الله خمینی؛ صحیفۀ امام، ج۱۴، ص۴۹۱٫
  57. . سید روح‌الله خمینی؛ صحیفۀ امام، ج‏۱۷، ص۳۰۵٫ ما عقب‌ماندگان و حیرت‌زد‏گان، و آن سالکان و چله‌نشینان و آن عالمان و نکته‌سنجان و آن متفکران و اسلام‏شناسان و آن روشنفکران و قلم‌داران و آن فیلسوفان و جهان‏بینان و آن جامعه‏شناسان و انسان‏یابان و آن همه و همه، با چه معیار این معما را حل و این مسئله را تحلیل می‏کنند که از جامعۀ مسمومی که در هر گوشۀ آن عفونت رژیم ستمشاهی فضا را مسموم نموده بود، بازار و مغازه‏هایش مسموم، خیابان‌ها و گردشگاه‌هایش مسموم، تفریحگاه‌ها و سینماهایش مسموم، مطبوعات و رسانه‏های گروهی‏اش مفتضح و مسموم، وزارتخانه‏ها و اداراتش مسموم، مجلس شورا و دادسراها و دادگاه‌هایش مسموم، مراکز تعلیم و تربیتش از کودکستان تا دانشگاهش مسموم و بدتر از مسموم، و فضای حاکم بر سرتاسر کشور مسموم، که هر یک برای مسموم نمودن جوانان و به فساد کشاندن آنان عاملی فعال بود، و نونهالان و تازه‌جوانان ما در یک چنین محیطی به جوانی و رشد رسیده بودند که به حسب موازین و عادت باید سرشار از مسمومیت و فساد اخلاق و عقیدت باشند، که اگر معلم و مربی اخلاق و مهذب نفوس بخواهد تنها یکی از آنها را با صرف سال‌های طولانی متحول گرداند میسر نگردد، چگونه در ظرف سال‌های معدود از بطن این جامعه و انقلاب – که خود نیز اگر معیارهای عادی را حساب کنیم باید کمک به فساد کند – یک همچو جوانان سرشار از معرفت اللَّه و سراپا عاشق لقاء اللَّه و با تمام وجود داوطلب برای شهادت جان‌نثار برای اسلام که پیران هشتاد ساله و سالکان کهن‌سال به‏ جلوه‏ای از آن نرسیده‏اند، بسازد؟ جز دست غیبی و دستگیری الهی و تصرف ربوبی، با چه میزان و معیار می‏توان تحلیل این معما کرد؟» (سید روح‌الله خمینی؛ صحیفۀ امام، ج‏۱۶، ص۱۵۱).
  58. . بیانات رهبری، ۱۳/۷/۱۳۸۳٫
  59. . ر.ک: التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری، ص۳۳۹ [فی أن الیتیم الحقیقی هو المنقطع عن الإمام].
  60. . محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی، ج۱، ص۳۳٫
  61. . محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی، ج۱، ص۳۴٫
  62. .. محمد بن محمد مفید؛ الارشاد، ج۲، ص۲۴۰٫
  63. . حسن بن شعبه حرانی؛ تحف العقول، ص۴۸۹٫
  64. . انفاق در معنای گستردۀ خود (فراتر از اعطای مال) ملتقای ایمان و عمل در بعد اجتماعی و برترین نماد اعمال مؤمنانۀ اجتماعی است، عملی که بهرۀ ظاهری‌اش برای دیگران است و انسان از آن توقع سودی برای خود ندارد. علاوه بر مفهوم انفاق، کلیدواژه‌هایی که در رسیدن به این مقصود یاری می‌کنند عبارت‌اند از زکات، خدمت، قضای حوائج مؤمنان، احسان، اهتمام به امور مسلمین، دست‌گیری از درماندگان، جهاد با مال و جان (معمولا جهاد در مقابله با یک دشمن خارجی استعمال می‌شود و بیشتر انصراف به جهاد اجتماعی دارد تا جهاد با نفس) و…
  65. . مثلاً کسی مانند علامۀ طباطبایی گرچه به ظاهر فعالیت سیاسی و مدیریتی نداشته است، اما از آنجا که تلاش‌های حوزوی ایشان تنها به رشد شخصی خود معطوف نبوده و صرفاً به هدف کمال معنوی صورت نگرفته است؛ بلکه در هر مقطع از عمر شریفش به نیاز اسلام و امّت اسلامی توجه داشته و برای آن هزینه داده است نیز در زمرۀ مجاهدان و رسالتمندان اجتماعی شمرده می‌شد. از جمله ایشان هنگام ورود به قم به نیاز آن روز حوزه توجه نموده و با صرف نظر از فقه و اصول رسمی که بساط گرمی داشته و اتفاقاً در توان و تخصص ایشان هم بوده است، درس تفسیر و فلسفه را آغاز کرده است:«هنگامی که از تبریز به قم آمدم مطالعه‏ای در نیازهای جامعه اسلامی و مطالعه‏ای در وضع حوزه قم کردم و پس از سنجیدن آنها به این نتیجه رسیدم که این حوزه نیاز شدیدی به تفسیر قرآن دارد تا مفاهیم والای اصیل‏ترین متن اسلامی و عظیم‏ترین امانت الهی را بهتر بشناسد و بهتر بشناساند. از سوی دیگر چون شبهات مادی رواج یافته بود نیاز شدیدی به بحث‏های عقلی و فلسفی وجود داشت تا حوزه بتواند مبانی فکری و عقیدتی اسلام را با براهین عقلی اثبات و از موضع حق خود، دفاع نماید. از این رو وظیفه شرعی خود دانستم که به یاری خدای متعال، در رفع این دو نیاز ضروری، کوشش نمایم» (مرزبان وحی و خرد، ص۶۶).همچنین در زمانی که جریان مارکسیسم در جامعه شیوع پیدا کرد و مرتب از جوانان مسلمان، تلفات می‌گرفت، ایشان برنامۀ جاری خود را کم می‌کنند و کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم را به هدف رد و ابطال این خط فکری منحرف می‌نگارند و به شاگردان تراز اول خود تدریس می‌کنند تا آنها برای مبارزه با این مکتب فاسد مجهز باشند. بی‌تردید عمده‌ترین علت عدم توفیق مارکسیسم در کشور ما همین تلاش ایشان است. به هر حال ایشان همواره سرحدّات نیاز جامعه اسلامی را می‌شناختند و در آن حضور مجاهدانه داشتند. ر.ک: کنگرۀ فرهنگی؛ یادنامۀ علامۀ طباطبایی، ص۴۳٫
  66. . سورۀ نور، آیۀ ۳۷٫
  67. . سورۀ معارج، آیۀ ۲۳٫
  68. . «وَ کَذلِکَ جَعَلنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّا» (سورۀ انعام، آیۀ ۱۱۲ و سورۀ فرقان، آیۀ ۳۱).
  69. . با همین تعریف دو گونه اسلام، دو گونه تشیع، دو گونه نماز، دو گونه قرآن، دو گونه توسل، و دو نگاه به امام حسین و امام زمان داریم.
  70. . پیامبر اسلام فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَیُبغِضُ المُؤمِنَ الضَّعِیفَ الَّذِی لَا دِینَ لَهُ! فَقِیلَ لَهُ: وَ مَا المُؤمِنُ الَّذِی لَا دِینَ لَهُ؟ قَالَ: الَّذِی لَا یَنهَی عَنِ المُنکَر» (محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی، ج۵، ص۵۹).
  71. . سورۀ نحل: آیۀ ۷۶٫
  72. . وجود انسان مؤمن باید «مبارک» باشد؛ مبارک به وجود پرثمر و دارای خیر فراوان گفته می‌شود نه وجودی که صرفاً اذیت و آزاری برای دیگران ندارد؛ مبارک صفت خدای فیاض است که رحمت او بر همۀ عالم سرازیر است (یَا مَن تَبَارَکَ اسمُهُ)؛ همچنین قرآن کریم حضرت عیسی را مبارک خوانده است: «وَ جَعَلَنی‏ مُبارَکا أَینَ ما کُنتُ» (سورۀ مریم، آیۀ ۳۱).
  73. . «وَ هُوَ أَوَّلَ مَا اختَطَّت لِحیَتُهُ وَ لَیسَ فِینَا إِلَّا مَن هُوَ أَکبَرُ سِنّا مِنهُ» (فضل بن حسن طبرسی؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ص۲۸۱).
  74. . رسول خدا۶ فرمودند: «مَن سَلَکَ طَرِیقا یَطلُبُ فِیهِ عِلما سَلَکَ اللَّهُ بِهِ طَرِیقا إِلَی الجَنَّهِ وَ إِنَّ المَلَائِکَهَ لَتَضَعُ أَجنِحَتَهَا لِطَالِبِ العِلمِ رِضا بِه» (محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی، ج۱، ص۳۴).‏
  75. . جعفر بن محمد بن قولویه؛ کامل الزیارات، ص۲۳۸٫
  76. . سید حسن شیرازی؛ کلمه الامام المهدی، ص۵۶۵٫
  77. . محمد بن ابراهیم نعمانی؛ الغیبه، ص۳۲۰٫
  78. . ر.ک: نهج‏البلاغه، نامه ۱۳و۳۸ و نیز حکمت ۴۴۳؛ محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار،‌ ج۳۳،‌ ص۵۵۶و۵۹۱٫
  79. . ر.ک: نهج‏البلاغه، نامه ۶۱٫
  80. . ر.ک: محمد عالم‌زادۀ نوری؛ راه و رسم طلبگی، دفتر دوم، بحث کارآمدی، ص۷۰ تا ۸۲٫
  81. . سید محمدحسین طباطبایی؛ بررسی‌های اسلامی، ج‏۲، ص: ۱۷۶٫ این جملات از مقام رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز قابل توجه است: «یکی از آفاتی که ما مجموعه‌های روحانی، در بخش‌هایی از زمان به آن دچار بودیم، دور ماندن از مبارزۀ با دشمنان دین و دشمنان استقلال و دشمنان خارجی و مستبدّین و مستعمرین بوده؛ ما در برهه‌هایی از زمان حقّا دچار این مشکل شدیم و این به ما ضربه زده، و به روحانیّت ضربه زده. هرگاه روحانیّت در میدان مبارزه وارد شد و ایستاد و در مقابل دشمنی دشمنان دین و دشمنان اسلام سینه سپر کرد و در این راه واقعاً مبارزه کرد، مجاهدت کرد و آسیب دید و به قتل رسید، سربلند بوده؛ در دوره‌های مختلفی از این قبیل روحانیّون داشته‌ایم؛ امّا حالا در دورۀ اخیر [یعنی] دورۀ ما، زمان ما، دورۀ انقلاب، بحمدالله‌ دایرۀ این میدان، دایرۀ وسیعی بوده؛ کسان زیادی وارد میدان شدند، به برکت حرکت عظیمی که امام بزرگوار ما، به توفیق الهی، به هدایت الهی و با پشتیبانی این ملّت انجام داد که روحانیّت واقعاً وارد میدان مبارزه شد…مرحوم علامۀ طباطبایی رضوان الله علیه، جزو روحانیّون روشن‌فکر و دارای افکار اجتماعی بود، در تفسیر المیزان ایشان، این خصوصیّت سرتاپا در مرحوم علامۀ طباطبایی مشخّص است؛ لکن ایشان در میدان مبارزه حضور نداشتند، نبودند. یک‌وقتی با ایشان صحبت بود؛ صحبت خصوصیِ بین‌الاثنینیِ جلسۀ خصوصی. ایشان می‌گفت در این‌که در گذشته یک کوتاهیِ بزرگی – یا شاید می‌گفت تقصیر یا گناه بزرگی – انجام گرفته از طرف ما روحانیّون، هیچ تردیدی نیست؛ من حالا درست جزئیّات آن فرمایش ایشان یادم نیست؛ مضمون این بود، الفاظ یادم نیست. این را ایشان قبول می‌کردند و تصدیق می‌کردند که در گذشته یک چنین اشکالی در ما وجود داشته، [درحالی‌که] این در دورۀ کنونی ما نبود. روحانیّت وقتی‌که انقلابی باشد، وقتی درحال مبارزه باشد، وقتی درحال مجاهدت باشد، وقتی‌‌که دشمن را بشناسد، وقتی‌که شیوه‌ها و ترفندهای دشمن را تشخیص بدهد، وقتی خود را آماده برای مقابلۀ با این شیوه‌ها و ترفندها بکند، آن‌وقت به جایگاه اصلی و واقعی خودش حقیقتا نزدیک شده یا رسیده» (بیانات رهبری، ۲۲/۸/ ۱۳۹۶).

برای تهیه این کتاب به انتشارات مرکز مدیریت واقع در قم، بلوار معلم، تقاطع عماریاسر، روبروی ساختمان ناشران با شماره تماس ۰۲۵۳۷۷۳۰۸۶۰ مراجعه نمائید یا به صورت مجازی از طریق این لینک تهیه نمائید

کتاب تربیت آرمانی توحیدی – فصل اول ، بخش سوم

کتاب تربیت آرمانی توحیدی – فصل دوم ، بخش اول

لینک کوتاه : https://tahzib.ismc.ir/?p=8437

برچسب ها

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.