حجت الاسلام والمسلمین عالم زاده نوری، معاون تهذیب و تربیت حوزه های علمیه در سخنانی به تبیین مسئله مهم «ماهیت مشاوره و جایگاه آن در حوزههای علمیه» پرداخته است که متن کامل آن در زیر تقدیم خوانندگان گرامی می شود:
کلمه مشاور کلمهای بی معنا و میان تهی است. این حرف ممکن است کمی تیز و گزنده به نظر برسد. منظور واقعی از این کلام این است که کلمه مشاوره ابهام و اجمال ذاتی دارد؛ یعنی مراد از این کلمه وقتی معلوم می شود که مضاف الیه آن دنبالش بیاید. وقتی شما می گویید «فلان کس مشاور است» چیزی از آن فهمیده نمی شود تا زمانی که مضاف الیه آن را تصریح کنید؛ مثلا بگویید «مشاور املاک است» تازه معلوم می شود منظورتان چه بوده است. یا بگویید «مشاور پایان نامه های فقهی است» تا قبلش نمی دانستیم مشاور یعنی چه؟ یکی مشاور تغذیه است یکی مشاور حقوقی است یکی مشاور ورزشی است، یکی هم مشاوره می دهد در خرید و فروش موبایل، یکی مشاور انتخاب رشته کنکور است … خلاصه با مضاف الیهش معنایش معلوم می شود.
کلمه مشاور مثل کلمه متخصص است؛ وقتی می گویید این شخص متخصص است چیزی فهمیده نمیشود. تا بگویید مثلا متخصص فیزیولوژی یا متخصص علوم سیاسی است یا متخصص فقه است. کلمه عالم هم همین جوری است: عالم به علم موسیقی یا علم فقه یا علم تفسیر.
البته بین این سه کلمه تفاوتی هست. وقتی می گوییم فلان کس متخصص است واقعا چیزی معلوم نمی شود و هیچ تصوری از او در ذهن ما شکل نمیگیرد. اما وقتی می گوییم فلان کس عالم است کلمه عالم به شکل مطلق، به عالمان دین انصراف دارد. زیرا به عالم موسیقی یا عالم ریاضی عالم مطلق نمی گویند گرچه خود کلمه تاب این را دارد که در سایر علوم هم به کار رود. کلمه مشاور هم وقتی به صورت مطلق گفته می شود انصراف دارد به مشاوره مبتنی بر دانش روان شناسی. این انصراف در این بیست سی سال اخیر پدید آمده و قبلش نبوده است. آن موقعی که حاج آقای حق جو باب مشاوره را در حوزه های علمیه باز کرد آن موقع کلمه مشاوره این معنا را نداشت نشانه اش هم این بود که خیلی از کسانی که آنجا به عنوان مشاور خدمت میکردند اساتید اخلاق و شخصیت های حوزوی بودند و روان شناسی نخوانده بودند. ولی آرام آرام جریان مشاوره رفت به سمت مشاوره روان شناسی و به آن انصراف پیدا کرد. چرا؟ به خاطر اینکه این کلمه در علوم انسانی شناسنامه و تاریخ دارد. مشاوره تبدیل به یک دانش شده، سرفصل های مشخص، رشته تخصصی، متون و منابع مختلف و اساتید درسخوانده و مدرکگرفته رسمی دارد. عمده سرفصلهای این رشته تخصصی روانشناسی است. آرام آرام کار به جایی رسید که مشاور به فضای روانشناسی اختصاص یافت و وقتی می گویند فلان کس مشاور است معنایش این است که روان شناسی خوانده است.
پیشنهاد اول من این است که از این کلمه مجمل کلاً استفاده نکنیم. کلمات مجمل مایه مغالطات اشتراک لفظی می شوند مغالطه اشتراک لفظی هم از بدخیم ترین مغالطات است. از این به بعد هر وقت کلمه «مشاوره» می خواهیم بگوییم بجایش بگوییم «روان شناس» یا «مشاوره مبتنی بر دانش روان شناسی». برای اینکه تکلیف روشن بشود. یعنی معلوم شود که این متخصصان، متخصص دانش روانشناسی هستند.
البته توجه داریم که بین مشاوره و روانشناسی تفاوتی هست. روان شناسی یک علم است که گزاره هایش کلی است. اما مشاوره یک فن است که مصرف کننده از آن علم کلی است. مشاوره درصدد تطبیق آن آموزه های کلی بر احوالات فردی و صادر کردن نسخه های شخصی است. این تطبیق یک مهارت می خواهد یعنی کسی ممکن است علم روان شناسی را کامل مسلط باشد ولی قدرت این را نداشته باشد که تطبیق بکند. مثل پزشک که کلیات علم پزشکی را میخواند و بعد از آن یک دوره کارورزی یا اینترنی را بگذراند که مهارت لازم را پیدا بکند برای اینکه آن کلیات را بر احوالات فردی بیماران تطبیق بکند و نسخه متناسب با او را صادر بکند.
حقیقت مشاوره این است یعنی مشاوره یک وجه شخصی و فردی دارد. بله مشاور با روان شناس متفاوت است روان شناسی اشاره می کند به آن دانش، مشاور اشاره می کند به این مهارت و فن تطبیق آن دانش بر احوالات فردی.
نکته دوم اینکه دانش روان شناسی موجود ریشه های غیربومی و متون ترجمه ای دارد و علی رغم تمام تلاش هایی که صورت گرفته صورت بومی روشنی از دانش روان شناسی به شکل کامل عرضه نشده است یعنی حوزه علمیه فرصت بیشتری احتیاج دارد برای اینکه به این سمت حرکت کند.
نکته سوم این که مشاوره در اصطلاح متعارف کارش رفع مشکل و حل مسأله و درمان آسیب و اختلالات است و خلاصه به صفرکردن امور منفی است انصراف دارد. ما دو چیز را باید از هم تفکیک کنیم یکی اینکه یک آدم زیر صفر را به حد صفر برسانیم دوم اینکه آدم صفر را به حد عالی و تعالی برسانیم. مشاوره در اصطلاح موجود انصراف دارد به کار اول یعنی اینکه کسی را که دچار مسأله، آسیب یا اختلال یا بحرانی شده و به زیر حد صفر فرورفته به صفر برسانیم. صفر کجاست؟ صفر عبارت است از سلامت و تعادل.
حتی اگر در مشاوره از پیشگیری سخن گفته میشود، باز هم ناظر به آسیب و اختلال است. یعنی موضوع مشاوره آسیب و اختلال است. و تلاش میکند یا به درمان آن یا به پیشگیری از آن کمک کند. این با تربیت و با تعالی فرق می کند. علم مشاوره تمام تمرکزش رفته روی آسیب ها و بدبختی ها و بحران ها و اختلال ها و بیچارگی ها. پیش گیری و درمان هر در این موضوع مشترکاند.
مرحله بعد از این مرحله تعالی است. در مرحله تعالی اصلا نگاه به مشکلات و آسیبها نمیشود. به سعادت و کمال و فلاح و تقویت فضایل توجه میشود. شبیه تفاوت میان پزشکی و تربیت بدنی. که در پزشکی به درمان بیماریها و علاج آسیبها توجه میشود و در تربیت بدنی به چالاکی و نشاط و ورزیدگی جسم.
البته میدانیم که علم روان شناسی تاب این را دارد که به این مسائل فکر بکند علم روان شناسی در جریان خود به سمت روان شناسی مثبت حرکت کرده است. الان شاخه روان شناسی مثبت، روانشناسی کمال و روانشناسی معنوی و روحانی داریم. در مقابل آن جریانهای اولیه روان شناسی که تمام تلاشش حل مسئله های روانی و علاج و درمان بحران های آدم های روانی بود الآن یک جریان روان شناسی مثبت پدید آمده است.
رشته تخصصیاش هم پدید آمده است مثلا در دانشکده علوم و حدیث . متون و منابعش هم ترجمه شده است و بالاخره رسمیت یافته است ولی هنوز بار گذاشته نشده و در ذهنیت متعارف ما جا نیفتاده است. هنوز مراکز مشاوره ما این رویکرد را ندارند. یکی از کارهایی که ما باید بکنیم این است که به این سمت برویم
این تصور از مشاوره و روانشناسی (حل مشکل و درمان نابهنجاریها و اختلالات) در اذهان همه ما حاکم است و تمام نظام مشاورهای که در حوزه پدید آمده با این ذهنیت پدید آمده است.
یک نکته دیگر اینکه نابهنجار در دانش علوم اجتماعی چیزی است که توده مردم نسبت به آن واکنش منفی نشان دهند. وگرنه هنجار شناخته میشود و نیاز به درمان ندارد. مثلا همجنسگرایی سابقا نابهنجار بوده ولی الان در دنیای غرب بهنجار شده است. همین گونه است ازدواج با محارم و ازدواج با حیوانات.
من هم مثل شما روان شناسی خوانده ام. ما ابتدایی که قرار شد در حوزه اخلاق اسلامی به شکل تخصصی کار کنیم اولا سراغ متون و منابع کهن اخلاقی رفتیم و همه آثار اخلاق اسلامی را شناسایی و مطالعه کردیم که حاصلش شد کتاب «کتابشناخت اخلاق اسلامی» بعد با اساتید مشورت کردیم به ما گفتند کسی که می خواهد در یک زمینه تخصص پیدا کند باید تمام علوم هم جوار آن را هم داشته باشد. رفتیم علوم هم جوار اخلاق را پیدا کردیم: عرفان عملی، فلسفه اخلاق، علوم تربیتی و همین روان شناسی.
بعد بررسی کردیم که در هر یک از این علوم همجوار مهمترین و معتبرترین متن چیست؟ آن را مطالعه و مباحثه کردیم. در مشورت با اساتید به این نتیجه رسیدیم که مهمترین متن در روان شناسی عمومی همین کتاب روانشناسی عمومی اثر هیلگارد و اتکینسون است. ما با دوستان گروه اخلاق تمام این متن را ـ منهای مباحث روانپزشکی و فیزیولوژی ـ مباحثه کردیم. فکر نمی کنم شما مباحثه کرده باشید. بعد از آن موقعیتی پیش آمد با استاد بزرگ روانشناسی آقای دکتر جلالی تهرانی مرتبط شدیم و هفتاد حلسه سه ساعته با ایشان بحث مکاتب روان شناسی را کار کردیم. فیلم هایش هم هست. جمعاً شش هفت نفر بودیم. اوایل خود ایشان تنها می آمدند ولی از حدود جلسه ۴۵ ۳۵ به بعد خانم ایشان خانم دکتر زینب دلیا که اصالتا آمریکایی است و شاگرد مستقیم اساتید روانشناسی انسانگرا در آمریکا بوده هم میآمدند و دو نفری بحث را عرضه میکردند. بعد از آن کتابهای مختلفی در شاخههای روانشناسی رشد، روانشناسی شخصیت، روانشناسی اجتماعی، روانشناسی دین، روانشناسی مثبت و روانشناسی کمال، خواندیم و بعد مقدار زیادی مباحث روانشناسی اخلاق را با آقای جهانگیرزاده مباحثه کردیم و کتابی با عنوان تحول منش در این زمینه نوشتیم که البته به انتها نرسید و ناتمام رها شد.
بالاخره ما این مقدار سواد روان شناسی داریم و از فضای روان شناسی بیگانه نیستیم. منتها در ذهنیت من و شما که این مقدار روان شناسی خوانده ایم کلمه مشاوره چه بخواهیم چه نخواهیم انصراف دارد به همین رفع آسیب و حل مشکل و درمان اختلال.
نشانهاش اینکه در مقدمه یکی دو صفحهای طرحی که خود شما نوشتهاید برای تکریم اساتید مشاور ۲۲ مرتبه کلمه آسیب و مترادفات آن تکرار شده است! مقداری از متن را ملاحظه کنید:
«امروزه با گسترش روزافزون ارتباطات و فضای مجازی و پیشرفتهای صنعتی، زندگی انسانها در کلیه جوامع با مشکلات و آسیبهای متعدد بویژه آسیبهای روحی-روانی، تربیتی و تغییر محسوس سبک زندگی، همراه شده است. طلاب و روحانیون به عنوان بدنه و عناصر اصلی حوزه علمیه و خانوادههای آنان نیز، از گزند این آسیبها و مشکلات، در امان نیستند.
حوزه علمیه، به عنوان مهمترین مرکز علمی و فرهنگی شیعیان جهان، جهت نیل به اهداف و مقاصد بلند خود، نیازمند آن است که با اقدامات مؤثر، عناصر و بدنه خود و بلکه عموم افراد جامعه را از بروز این آسیبها حفظ نموده و در حل مشکلات مختلف، بویژه روحی-روانی و تربیتی، از حمایتهای خویش برخوردار گرداند و با اتخاذ روشهای کارآمد، به حفظ و ارتقای سلامت روحی و بهداشت روانی آنان بپردازد».
این مقدمه ادامه دارد. من شمردهام ۲۲ مرتبه در این مقدمه کلمات مشکل، آسیب، تعارض، اختلال، بغرنج و مانند آن به کار رفته است. ذهنیت ما این است. باور کنیم! ما مشاوره این طوری می بینیم و این غلط است.
سند جامع مشاوره را ملاحظه کنید. رنگ و بویش همین است. آقای حسنی نژاد(مدیر مشاوره و امور خانواده معاونت تهذیب و تربیت حوزه های علمیه) تعاریف مشاوره را از ۳۵ کتاب علمی جمعآوری کرده است. همه همین رنگ و بو را دارد.
بله؛ ما دوست داریم این نباشد و مشاوره و روانشناسی را اعم از کار درمان و رفع آسیب بدانیم، ولی باید اعتراف کنیم که همه در سیاه چاله یک مفهوم مبهم و مجمل افتادهایم. ما باید هرطور شده خودمان را از این باتلاق بیرون بیاوریم.
دوستان ما به خاطر شخصیت علمی و سوابق تربیتی که دارند به سرعت و سهولت قبول میکنند که تربیت بر مشاوره مقدم است اما این سیاه چاله مفهومی ما را بیچاره کرده و منشأ کلی مغالطه شده است.
گفته میشود مدرسه علمیه احتیاج به مشاور دارد. بر منکرش لعنت! بعد با این استدلال روان شناس یا مشاور روانشناسیخوانده به مدرسه می فرستیم!
الان یک آمار از مدارس علمیه بگیرید. اگر محاسبه کنیم میبینیم که در نوع مدارس علمیه ۹۰ درصد فعالیت های تهذیبی تربیتی و انرژی تربیتی مدیر و معاون تهذیب و مشاور و … برای حل مسئله های بغرنج و اختلالات و معضلات صرف میشود. شما در مدرسه بودهاید و این ها را دیده اید. اگر طلبه ای دچار مشکل حاد روحی، اخلاقی یا خانوادگی شده باشد تمام امکانات مدرسه را بسیج می کنند و زمان قابل توجهی صرف میکنند و مشورت میدهند و رسیدگی میکنند تا او را نجات دهند که از ابتلا خارج شود.
می بینید عمده توان و زمان مسئولان مدرسه خرج این مشکلات زیرصفر میشود؛ اما آن کسانی که در حد صفر یعنی سلامت و تعادل هستند کاملا رها هستند و کسی برای آنها سرمایهگذاری نمیکند همان برنامه جاری آموزشی حوزه درباره آنها اجرا میشود و همینکه نمره خوبی دارند و پیشرفت درسی مناسبی از خود نشان میدهند برای رها کردنشان کافی است.
من در این امور خودم را مقصر می دانم. این مساله بنیادین باید در مدیریت حوزه اصلاح شود. من به عنوان معاون تهذیب و تربیت باید کاری کنم که امر تربیت بر امر مشاوره ترجیح پیدا کند. ذهنیت مدیر و مسئولان مدرسه علمیه باید به سمت ارتقا و تعالی طلبه معطوف شود. مدرسه علمیه سازمان بهزیستی و کانون اصلاح و ترمیم نیست که یک سری آدم های درمانده را درمان بکند مدرسه علمیه کانون تربیت انسان های بزرگ و عالمان ربانی نقش آفرین است ما نباید این را فراموش کنیم. باید عمده همت ما به طلبههای سالم و توانا معطوف باشد.
مثل اینکه یک پدری دو تا بچه دارد یک بچه علیل عقب مانده و یک بچه تیز هوش توانای مستعد. ولی این پدر عمده دارایی خود را خرج بچه اول میکند و آن بچه مستعد را به خاطر اینکه هیچ امر نامتعارفی ندارد به حال خود رها کرده است. این پدر باید بداند اگر قرار باشد عدالت را رعایت کند باید روی این بچه نابغه سرمایه گذاری کند.
این مشکلات همه ناشی از ابهام و اجمالی است که در کلمه مشاوره وجود دارد. ما باید این کلمه را کلا برداریم و گفتمان مشاوره را به گفتمان تربیت و تعالی تغییر دهیم. مشاوره باید در مدارس علمیه در پرتو تربیت قرار گیرد و فرع بر تربیت باشد. اگر کار تربیتی به خوبی انجام گیرد نوبت به مشاوره نمیرسد و موضوع مشاوره از بین میرود. گفتمان مشاوره ما را در سیاه چاله انداخته است.
اینها را معاون تهذیب باید اصلاح کند. اینها ریلگذاری برای آینده حوزه است. البته تفاوت معاون تهذیب با مدیر مشاوره در این است که مدیر مشاوره به توسعه کار خود فکر میکند و باید با جدیت امر مشاوره را تقویت کند. اما معاون تهذیب رویکرد کلان و شأن مقسمی دارد و باید تعادل و توازن را میان تربیت و مشاوره برقرار کند. نباید به گونهای عمل کرد که معاونت تهذیب و تربیت به معاونت مشاوره تبدیل شود.
این سنت کهن حوزه ها بوده که اساتید حوزه در ارتباط صمیمانه با طلاب باب پدیدآمدن معضلات را میبستند که مشکلات دفع بشوند نه رفع. اساتید به طلاب علوم اسلامی آرمان میدادند. افق نگاه را بالا میبردند و طلبه را آرمانگرا میکردند: آرمان های معنوی، آرمان های صنفی و آرمان های تاریخی و تمدنی. طلبه باید دائما آن افق بالا را نگاه کند و به سمت آن حرکت کند ما باید با همین دست فرمان پیش می رفتیم.
البته بدون شک مراکز مشاوره حوزه برای حل مسئله ها و بحران ها و اختلال ها و مشکلات لازم است و جوانانی که ابتلا به این مسایل دارند به مراکز مشاوره ارجاع داده میشوند. اما درون مدرسه علمیه راهنمای تهذیبی تربیتی قرار دارد. نام مشاوره را برای درون مدرسه استفاده نمیکنیم برای اینکه از سیاه چاله کلمه مشاوره نجات پیدا بکنیم. دیگر درون مدرسه چیزی به نام مشاور نداریم. بلکه راهنمایان تربیتی وجود دارند که البته برخی از آنان اطلاعات روان شناختی هم دارند و این برایشان یک امتیاز محسوب می شود. مثلا از هر ۵ راهنمای تهذیبی تربیتی در مدرسه یکی اش اطلاعات روان شناختی دارد.
بنابراین دو جور راهنما داریم یکی راهنماهایی که اطلاعات تخصصی و مدرک روان شناسی دارند و دیگری کسانی که این اطلاعات و مدرک را ندارند. هر دو طرح تعالی را میگذرانند. این گروه متخصصان روان شناسی یک طرح تعالی فشردهتر دارند. دیگر راهنمایان هم البته یک دوره مشاوره فشرده می گذرانند. هر دو هم مشاوره را خوانده اند هم تعالی را منتها این ها تعالیشان فشرده است آنها مشاوره شان فشرده است.
سوال: میتوان یکی را راهنما و دیگری را مشاور نامید؟
جواب: نه من این را نمی پسندم. شبیه همان که مقام رهبری فرمودند که ما کلمه توسعه را به کار نمیبریم. چرا؟ مگر ما همه دنبال توسعه جامعه اسلامی نیستیم؟ بله؛ هستیم. منتها به محض اینکه شما کلمه توسعه را گفتید در سیاه چاله می افتید چون توسعه یک رشته درسی شناخته شده است شناسنامه دارد استاد دارد متخصص دارد متن دارد قفسه های کتاب برایش نوشته اند تا شما گفتید توسعه کشور ها تقسیم می شوند به سه قسم توسعه یافته؛ در حال توسعه و توسعه نایافته بعد بلافاصله الگوی ما می-شود کشور توسعه یافته ژاپن یا آمریکا یعنی آنها می شوند آقا. ما نمی خواهیم در این سیاه چاله بیفتیم پس باید خودمان معنا بکنیم. برای اینکه از این سوء تفاهم بیاییم بیرون کلمه اش را هم عوض می کنیم. کلمه اش را می گذاریم پیشرفت بعد می گوییم شاخص-های پیشرفت را خودمان تعریف می کنیم دانش پیشرفت را خودمان تولید می کنیم.
کلمه مشاوره در متون دینی به این معنای منصرف امروز نیامده؛ یعنی مراد از مشاور در متون دینی اصلاً روان شناس نیست می گوید شما می خواهید موبایل بخری مشاوره کن می گوید من استبد برایه هلک و من شاور الرجال شارکها فی عقولها و امرهم شوری بینهم شما در کارهایتان مشورت کنید نه اینکه بروید سراغ روان شناس.
سوال: با این تصمیم خیلی از تصمیمات گذشته خراب میشود و برنامهها عقب میافتد.
جواب: هر اصلاح و تحولی مستلزم نوعی توقف و بلکه نوعی خراب کردن است. آن خرابی عین اصلاح است. مثلا کسی که میخواهد خانهای را بازسازی کند ممکن است دیواری را خراب کند. گچ را بتراشد و به کاهگل برساند و … اگر کسی در این لحظه از این خانه فیلمبرداری کند یا عکس بگیرد میتواند به صورت ژورنالیستی برعلیه این آدم خیلی تبلیغ کند و ذهنیت پدید آورد. مثلا عکسهای قبلی خانه را نشان دهد و ادعا کند این شخص این همه ویرانی بار آورده است! اما آدمهای عمیق متوجه میشوند که این خرابیها عین اصلاح است. وقتی یک نگاه بلندمدت میکنیم متوجه میشویم که برای اصلاج لاجرم باید آن دیوار را خراب میکردیم و یا گچ و رنگ را میتراشیدیم
بدون شک مدارس علمیه به مشاور نیاز دارند. مشاور پایاننامه، مشاور تربیتی، مشاور طلبگی و مانند آن. چرا مشاوره را در مشاوره روانشناسی منحصر کردهایم؟ چرا از این همه نیاز فقط به مشاوران روانشناسی توجه میشود. به نظر من مشاور طلبگی بسیار مهمتر از مشاور روانشناسی است. مشاوره اخلاقی تربیتی مهمتر از مشاوره روانشناسی است. خصوصا اینکه مشاوران روانشناس از دانش اخلاق اسلامی اطلاعات سطحی دارند.
معنای کلی مشاوره که در همه مصادیق آن هست عبارت است از «مرجع حل مساله فردی». یعنی مشاور کسی است که اطلاعات کلی را بر احوالات شخصی تطبیق میدهد و نسخه فردی صادر میکند. مثلا پزشک یک مشاور است. زیرا از انبوه اطلاعات پزشکی آن چیزی را که به کار من میآید و مشکل مرا حل میکند به من میگوید و برای من نسخه فردی میدهد.
ما در مدارس علمیه یک مرجع پاسخ گو احتیاج داریم که به طلبهها نسخههای فردی بدهد. و مسالههای آنها را حل کند. مسئله های طلبه ها چیست؟ مسئله اش این است که نمی داند سیوطی را انتخاب بکند یا ابن عقیل؟ این احتیاج به مشاور دارد مسئله اش این است که نمی داند چه رشته تخصصی برود؟ روان شناس این کار را نمی تواند انجام دهد طلبه در مسایل اقتصادی مشکل پیدا کرده و میخواهد به بازار سرمایه و بورس برود. این نیاز به مشاوره دارد. روانشناس که نمیتواند این را حل کند. از مشاوره به معنای عام که در روایات آمده سوءاستفاده ای صورت می گیرد. می گویند امیرالمؤمنین گفته اند مشاوره خوب است آن وقت روان شناس به مدرسه میفرستند. مشاوره منحصر در مشاوره روانشناسی نیست. اینجا مغالطه اشتراک لفظی اتفاق می افتد.
حقیقت این است که در سال های گذشته معاونت تهذیب به نوعی تبدیل شده به معاونت مشاوره یعنی اخلاق و تربیت کمی به محاق رفته است.
یک اتفاقی در سطح جامعه افتاده که به نظر من خیلی ناگوار و چیزی شبیه فاجعه است و آن اینکه مرجعیت عالمان دین از بین رفته و کار افتاده به دست مشاوران روان شناسی خوانده. این گروه الآن دارند مسئله های جامعه ما را حل می کنند. کار به جایی رسیده که مردم به ذهنشان خطور نمی کند که برای حل مسئله هایشان بیایند سراغ عالمان دین! این در آموزش و پرورش هم اتفاق افتاده که مربی های امور تربیتی و پرورشی که سابق ارزش های انقلابی معنوی اسلامی اخلاقی را در مدرسه منتشر میکردند این ها را تشویق کردند بروید تحصیلات ضمن خدمت بکنید الآن ادبیات و اصطلاحات روانشناسی را آموختهاند و تمام ورود و خروجشان شده همین موضوعات. در مدارس حوزه هم این اتفاق آرام آرام افتاده دست آقایان روان شناس و مشاور به همین معنای خاص.
کاری که ما باید انجام بدهیم اصلاح این موضوع است و دست کم باید برویم به سمت روان شناسی مثبت و رشد و تربیت و تعالی. کارگاه هایی که افق معنایی بدهیم به طلبه هایمان من معتقد نیستم که مسئله انگیزه طلبه ها را روان شناس ها می توانند حل کنند! مسئله انگیزه طلبه ها را اساتید اخلاق باید حل بکنند اساتید حوزه باید حل بکنند برخی از این آقایان روانشناس خودشان در طلبگی دچار بحران انگیزه هستند.
این موضوع را باید با ادبیات آرمانی حل کرد باید برویم بگوییم آقای طلبه در شرایطی هستی که جبهه حق در مقابل جبهه باطل دارد نبرد می کند طبیعی است که ان یمسسکم قرح فقد مس القوم قرح مثله. ما بالأخره در این نبرد تاریخی تمدنی خسارتی می دهیم بالأخره عمامه از سر ما برمیدارند. شکمبه گوسفند به سر ما می ریزند خودمان را آماده کنیم.
این نگاه من به مسئله مشاوره هست. حاصلش این شد که کلمه مشاور را در مراکز مشاوره خارج از دیوار مدرسه علمیه استفاده می کنیم . مشاوره روانشناسی را در مراکز مشاوره تقویت می کنیم. آن باید سر جای خودش باشد اما درون مدرسه علمیه کسی که می خواهد مرجع پاسخگوی مسائل طلاب باشد و راهبری امر تربیتی طلاب را به عهده بگیرد با تحصیلات روان شناسی حاصل نمی شود. آن یک بسته معرفتی بزرگتری می خواهد که البته اطلاعات روان شناسی هم می تواند به آن کمک بکند
به تعبیر دیگر در مشاوران موجود، پایه و اصل، علم روانشناسی است. شخص باید مدرک روانشناسی داشته باشد و از این نظر قطعی باشد تا قبول شود مابقی شرایط را هم توصیه میکنند که به دست آورد.
در حالی که در طرح جدید ما تربیت را پایه میگیریم، صلاحیتهای دیگر و اطلاعات روانشناسی را هم توصیه میکنیم که خوب است به دست آورد.
طرح موجود چه تالی فاسدی داشته است؟ وقتی تحصیلات روانشناسی پایه و اصل شد آرام آرام موضوعیت پیدا می کند نتیجه اش این می شود که مرکز مشاوره ما از اساتید اخلاق بی مدرک خالی می شود یعنی آن بی مدرک های صاحب تجربه ای که کلی کارگشا بودند آرام آرام هم از مراکز مشاوره ای ما هم از مدارس ما خارج شدند مدرک دارهای جوان بی تجربه میدان را گرفتند الآن این اتفاق افتاده است. بر اساس این طرح حاج آقای ملکی و حاج آقای رستمنژاد نباید به طلبه مشاوره دهند. چون روانشناسی نخواندهاند! در حالی که این بزرگان بهترین مشاوران عالم طلبگی هستند. کسانی که در طلبگی موفق بودهاند این راه را بهتر از دیگران می شناسند.
این ها حاصل همین کلمه مشاوره است که انصراف پیدا کرده به روانشناس. روانشناسها مرجعیت پیدا میکنند و این هایی که بهترین مشاور طلبه ها هستند در دوران طلبگی فقط به خاطر اینکه مدرک روان شناسی ندارند بیرون می شوند . به مرور میدانید چه خواهد شد؟ چون عملاً مرجعیت با دانش روانشناسی است و در این زمینه برخی از اساتید دانشگاهی جلوتر هستند پای آنها هم به مدارس علمیه باز خواهد شد. اینها خطاهای راهبردی بزرگ است.
سوال: کلمه سلامت نسبی است. در هر مرحله سلامت هست.
جواب: بله منتها میگویند ناهنجاری آن چیزی است که توده متوسط آن را ناهنجار بدانند. فرمایش شما از حیث مفهومی درست است که این شخص نسبت به او سالم است. و او نسبت به این مریض است. اگر طیفی نگاه بکنیم اما این اصطلاح در روان شناسی موجود ناظر به همان حد متعارفی است که طرف احساس درد نمی کند یا مثلاً فاصله فاحشی با نوع مردم ندارد. آن حد وسط را سلامت و تعادل میگویند. در واقع سه چیز داریم ۱. حالت مثبت ۲. حالت سلامت و تعادل و ۳. حالت منفی یک خط وسطی هست که شخص خیلی درد ندارد ولی امتیاز هم ندارد این وسط ها واقع شده این نقطه صفر است شخص که به اینجا برسد مشاوره احساس می کند که من وظیفه ام را نسبت به او انجام دادهام و خیالش راحت میشود. دغدغهاش از بین میرود. مثل داستان پزشکی که پزشک از یک جا به بعد احساس فراغت میکند. اما مربی تربیت بدنی از آنجا به بعد کارش درست میشود. این سلامت را دارد اما ورزیدگی را ندارد.
در مشاوره موجود (نه در مشاوره آن گونه که باید) این اصطلاح این گونه است. وقتی به حد سلامت اولیه رسید مشاور می گوید الحمدلله من کارم را انجام دادم مورد بعدی را برای من بیاورید.
و اتفاقاً راهبرد تربیت همین است که ما آن افق عالی را نشان بدهیم. خدای متعال خلیفه اللهی را و نفخت فیه من روحی را یا سجده ملائکه را به رخ انسان میکشد و آن افق عالی السابقون السابقون را نشان می دهد و امام علی را میزان عمل قرار داده است. انسان ها باید برای این افق تلاش کنند و خیز بردارند به صدش که البته نمی رسند ولکن اعیونی بورع و اجتهاد و عفه و سداد. میزان عمل امیرالمؤمنین است یعنی تو را با امیرالمؤمنین می سنجند! من بدبخت کجا امیرالمؤمنین کجا؟ باید سعی کنیم به امیرمومنان نزدیک شویم و به خدا تقرب یابیم کمالات الهی را بدست بیاوریم خلیفه و نماینده و جانشین خدا باشیم و تخلق به اخلاق الهی پیدا کنیم. این ادبیات تعالی است
اگر عمده فعالیت های مدرسه علمیه مثلا ۸۵ درصد آن روی درمان متمرکز شد نباید احساس کنیم که وظایف خودمان را درست انجام دادیم این غلط است باید اتفاقاً ۸۵ درصد روی تعالی متمرکز شویم و اندکی هم برای درمانگری انرژی صرف کنیم. مدارسی که روی تربیت کار کردند مدارس خوبی هستند. اما در بسیاری از مدارس وقتی یک مشکل بزرگ پیدا شود مسئولان به حرکت درمیآیند. اما اگر مشکل بزرگی نباشد می گویند اوضاع خوب و عادی است و از تلاش تربیتی میافتند!
البته حتما باید مرکز مشاوره قوی و کارآمدی باشد که کارش درمان و حل مشکل و آسیب و اختلال باشد. من قطعا با این موافق هستم. اما در مدرسه علمیه باید تربیت بار بگذاریم نه مشاوره.